توضیحات
توحید راد در رمان جنون زادگان، ته تغاری اردکان خان راد است. مردی جذاب با پرستیژ بالا… دل مُرده از زندگی مجلل و اشرافیش؛ برای ساخت پروژه درمانگاهی؛ قدم به روستایی میذاره که بی اختیار دلش برای قاصدک دختر زیبا و جسور کدخدا میلرزه! دختری که زیادی مهربون و خاصه…و البته عاشق حیوانات! توحید اما برای به دست آوردن این عشق محال؛ دست به بزرگ ترین اشتباه زندگیش میزنه! نقاب به چهره زده و هُویت اصلیش رو از همه پنهان میکنه!
اسم رمان: رمان جنون زادگان
نویسنده این اثر: آرزو هاشم آبادی
ژانر رمان: اجتماعی، عاشقانه، هیجانی
گوشه ای از داستان رمان جنون زادگان
آسمان غرش هولناکی کرد. به یک باره زمین خیس شد و جوی های باریک کنار جاده پر از آب شدند. با استیصال از ماشین گران قیمتش پیاده شد. کفش چرم و براقش که از هجوم قطرات باران خیس شد. زیر لب نوچی کرد و جد و آباد ناصر فرفره را با فوحش های رکیک مستفیض کرد.
به هیچ عنوان این حال مشوش و درمانده را دوست نداشت. گوشی را از روی داشبورد چنگ زد اما با دیدن آنتن پریده؛ نفس عصبی اش را همانند بخار از دهانش بیرون داد. و برای هزارمین بار حرص خورد از بی عقلی آن ولد چموش! مگر دستش به او نرسد آنچنان بلایی به سرش می آورد که اسم جد و آبادش را فراموش کند چه برسد به اسم خودش!
مقصر او بود که به این حال و روز رقت انگیز دچار شده بود. هزار بار به آن مردک تاکید کرده بود که باک این لامصب را پر کند و همیشه بنزین زاپاس داخل ماشین باشد برای اینطور مواقع ضروری…اما خب باز هم با بی دقتی او به دردسر افتاده…آن هم چه دردسری… حالا در این جاده و باران شدیدی که از زمین و زمان بر سرش میریخت چطور باید از کسی کمک میگرفت؟