توضیحات
در بخش های ابتدایی از رمان جفت حراج شده اورک می خوانیم… وقتی اون اورک گنده و ترسناک روم قیمت گذاشت، فکر کردم زندگیم تموم شده. ولی شاید تازه شروعش بود؟ تو شب ماه کامل نیمه زمستون، دزدا منو از تنها خونهای که میشناختم کشیدن بیرون و روی یه صندلی تو یه میخونه زیر نگاههای مردای کثیفی که داشتن رو معصومیتم قیمت میذاشتن، وایسوندم. اما بعدش اون سایه تو گوشه، پیشنهاد برنده رو داد و فهمیدم اون شبیه هیچکس دیگهای نیست که تا حالا دیدم….
اسم رمان: رمان جفت حراج شده اورک
نویسنده این اثر: veronika_kane
ژانر رمان: فانتزی، تخیلی، بزرگسال
گوشه ای از داستان رمان جفت حراج شده اورک
هیچوقت فکر نمیکردم از مزه خون تو دهنم ممنون باشم. اما تو بدترین روز زندگیم، کمکم کرد تا خودمو نگه دارم، یه چیزی بهم داد که روش تمرکز کنم. وقتی اون راهزن منو روی صندلی تو اون میخانه گذاشت، پشت دستمو گذاشتم رو لبام تا از جیغ کشیدن از اون طرز وحشتناکی که مردا مسخره میکردن، جلوگیری کنم.
و به جاش رو مایع فلزی که رو زبونم میخزید و اون حسی که وقتی ضربه لبمو پاره کرده بود، تمرکز کردم. شاید احمقانه به نظر برسه که رو همچین ضربه ای تمرکز کنم، اما خیلی امن تر از تمرکز رو مشکل فعلیم بود. رهبر راهزنا غرید:
_کی یه سکه طلا برای باکرگیش میده؟
از انتظار فروش من، نصفه مست بود.
_یه همچین دختری یه سکه طلا میارزه!
مردا – یا حیوونا؟ – تو اتاق زوزه میکشیدن و هو میکردن، و بهش دقیقاً میفهموندن که چقدر فکر میکنن من ارزش دارم.
_یه سکه مسی!
_طلا؟ طلا؟ هیچ زنی اونقدر نمی ارزه!
_سینه هاش رو نشون بده! بهت میگم اگه ارزششو داره.
نفسهام خیلی تند شده بود، هوای سرد نیمه زمستون ریه هامو می سوزوند. یا شاید هم ترس از چیزی که قرار بود اتفاق بیفته بود.