توضیحات
موضوع رمان جردن جنوبی درباره یک دختر جنوب شهری است. دختری که با یکی از پسر های محل کل کل خاصی دارن. این دو نفر چندین سال پیش دچار سوء تفاهماتی راجع به همدیگه میشن و موجب میشه از هم متنفر بشن. همین مسئله باعث میشه زندگی خودشونو به لبه ی پرتگاه برسونن. اما کم کم این سوء تفاهم ها برطرف میشه و در آخر می فهمن که همه چی فقط یک … با الهام از زندگی خودم !
نام این اثر: رمان جردن جنوبی
نگارنده: بهاره زعفرانی
سبک: عاشقانه، کلکلی
قسمتی از رمان جردن جنوبی
نگاهم به سمت رها که داشت سورنا رو دید میزد، چرخید. گفتم: اوه اوه! مورد داره خودش به سورن نخ میده. سارینا به رها نگاهی انداخت و گفت: بابا این لقبش آویزوونه قرنه. سورن ازش خوشش نمیاد.
چشمام از تعجب گرد شد و با پوزخند پرسیدم: جداً؟ چه عجب بابا. بالاخره یه دختر پیدا شد که این سورنا ازش خوشش نیاد. البت؛ اون نفرتی که من و داآشت از هم داریم هم واسه خودش قابل ستایشه.
با هم خندیدیم. بعد از چند ثانیه دیدیم که ماهان و سورنا و دوست سورنا به سمت ماشین عروس اومدن. خودمو جمع و جور کردم و روسریمو جلو کشیدم. پسره ی مخ زن…رفیقشم برداشته آورده عروسی. ماهان رفت و کنار سارینا پشت فرمون نشست و اون پسره ی نچسب و دوستشم کنار من رو به روی سارینا ایستادند. سورنا یه اخمی به من کرد و سرشو خم کرد و با مهربونی به سارینا گفت: سارینا جان! ایشون دوست و رییسم آقای زانیار درخشنده ان.
زانیار هم نیم نگاهی به من انداخت و سرشو به سمت ماشین خم کرد. با سارینا سلام و احوال پرسی کرد. سورنا همون طور زیر چشمی داشت با اخم به من نگاه می کرد. چته خو؟ ارثیه نداشته ی پدریتو بالا کشیدم؟ یه چشم غره بهش رفتم و دست به سینه ایستادم.