توضیحات
شادی در رمان تیمارستانی ها، زندگی ساده ای داره. اما به خاطر محیط خانوادگی بدی که داره و اتفاقاتی که براش درگذشته افتاده، دیوونه میشه و به تیمارستانی منتقل میشه که شروع کننده یه داستانِ عجیبه و بامزه است. آشنایی شادی با پسری توی تیمارستان که سال هاست با کسی حرف نزده و بسی خطرناکه همه چیز و عوض می کنه… آیا دو تا دیوونه که یکی بامزه و شادو و یکی خطرناک و مرموزه با هم چه داستانی و رقم می زنن عاشقانه؟ یا…
اسم رمان: رمان ریما
نویسنده این اثر: مرجان فریدی
ژانر رمان: عاشقانه، طنز
گوشه ای از داستان دانلود رمان ریما
اروم اروم از پله ها پایین رفتم. چشمام و گرد کرده بودم و تو دست راستم تیغ بود. یه تیغ کوچیک و تیز! در اتاق و اروم باز کردم و به ارومی وارد اتاق شدم. چشمام و ریز کردم و به تخت خوابش نزدیک شدم. پشتش به من بود و خوابیده بود. تخت و دور زدم و کنارش نشستم. یه لبخند گشاد زدم!
می گم گشاد چون کل دندونام و ته اعماق حلقم دیده می شد! تیغ و بردم سمت سبیلش. قبل این که بیدار شه با دستم دُم سبیلش و گرفتم و تیغ و زیرش گرفتم و سبیل ومحکم کشیدم روش که بابا بلند شد و داد زد و من به عقب پرت شدم و سبیل و مثل پرچم تو دستم گرفته بودم و نگاهش می کردم.
بابا با بهت و چشمای گشاد شده به سبیل تو دستام نگاه کرد و بعد اروم اروم دستش و برد سمت صورتش و وقتی جای خالی سبیلش و سمت چپ صورتش حس کرد چشماش گرد شد و منم چشمام گرد شد و اون با همه وجودش داد زد:
_ شــــــــادی…
عزیزم، حتماً این کتاب رو بخون، حرف نداره! من تا حالا هیچ کتابی انقدر خوب نخونده بودم.
بچه هایی که عادت خوندن رمان در کودکی بدست آوردن، هوششون با این کار تقویت شد.
هر روز موقع خوندن رمان به گذشتهام فکر میکنم و حس خوبی بهم دست میده.