رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان تنهام نذار
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: ELHAM.T
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 332

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان تنهام نذار از ELHAM.T با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

در مورد دختری به نام یامین که با کار کردن در بیرون از خونه مخارج خانواده رو تامین میکنه و همچنین به پول برای عمل پدر بیمارش که تنها سرمایش با وجود خواهرش هست، نیاز داره… کار کردن اون باعث میشه آخرین انتخاب زندگیش ینی ازدواج رو انجام بده و وارد زندگی پسری بشه که اعتقاد داره یامین عشقشو ازش گرفت و دختر تنهای قصه ی ما بعد گذشت مدت ها آرامش رو تو اون پسر که دایان باشه میبینه… و این آرامش دو طرفس.. آرامش و عشق .. با هم داستان رو جذاب میکنه و بعضی وقتا هم لج بازی…

خلاصه رمان : تنهام نذار

نگاهی به قدم هام انداختم.. به در ویلا رسیده بودم در رو باز کردم و وارد ویلا شدم.. لیلا فوری گفت: خانوم شام… به تندی گفتم: میل ندارم… با شنیدن صدای کفشش هر دو برگشتیم… با غرورش از پله ها پایین اومد… کاری با هم نداشتیم ینی اون زندگی خودشو می کرد و منم همین طور.. نگاش کردم.. اونم بهم زل زد.. آب دهنمو قورت دادم.. نمیدونم چرا ولی چشماش یه حس خاصی رو بهم منتقل می کردن اما هر چی که بود، من اصن این حسو دوست نداشتم.. به سرعت به سمت اتاقم رفتم تا از این ارتباط چشمی جلو گیری کنم.. در روبستم و رو تخت دراز کشیدم..

نه نمی تونستم رو تخت بخوابم.. رو تخت خوابیدن یادآور قصه تلخ جون دادن مامانم بود… “اون شب بارونی که هیچکی خونه نبود… یاسمن همراه پدرم مسافرت بود اون روزا بیشتر از هر موقعی به بابا وابسته بود.. تقریبا هشت سالش بود… وقتی که وارد اتاق مامان و بابا شدم… مامان حالش خوب نبود و میلرزید.. یادمه برا گرفتن هندزفری وارد اتاقشون شده بودم… تو حالت خواب و بیداری نگاهی به مامان انداختم.. بهت زده بهش نزدیک شدم و با صدای بلند گفتم: مامان؟؟ خوبی؟؟ بچه نبودم اما بزرگ هم نبودم.. 15سالم بود.. حالش خوب نبود..

تنها کاری که بلد بودم این بود که دستمو رو پیشونیش بذارم.. ببینم تب داره یا نه؟؟ چون این تنها کاری بود که اون بهم یاد داده بود.. با صدای بلند داد زدم: مامان خوبی؟؟ مامان یه چیزی بگو.. در حالی که در تب میسوخت دستمو گرفت و منو به آتیش کشید.. با آخرین توانش دستمو فشرد و صدای ضعیفشو به گوشم رسوند: یامین دخترم؟؟ خودتی؟؟ اشک از چشمام جاری میشد و من سرمو به تندی تکون می‌دادم.. نمی‌فهمیدم چرا حالش بده؟؟ نمی‌دونستم دردش چیه؟؟ نمیخواستم مامانمو، مامانی که تمام عمر الگوی پایداری برا من بود رو این طوری ناپایدار ببینم…

خلاصه کتاب
در مورد دختری به نام یامین که با کار کردن در بیرون از خونه مخارج خانواده رو تامین میکنه و همچنین به پول برای عمل پدر بیمارش که تنها سرمایش با وجود خواهرش هست، نیاز داره… کار کردن اون باعث میشه آخرین انتخاب زندگیش ینی ازدواج رو انجام بده و وارد زندگی پسری بشه که اعتقاد داره یامین عشقشو ازش گرفت و دختر تنهای قصه ی ما بعد گذشت مدت ها آرامش رو تو اون پسر که دایان باشه میبینه… و این آرامش دو طرفس.. آرامش و عشق .. با هم داستان رو جذاب میکنه و بعضی وقتا هم لج بازی…
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=12813
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
  • بهری
    9 آذر -622 | 00:00

    خواندن کتاب‌ها از ازدیاد دانش، افزایش تمرکز و بهبود سلامت روانی برخودار هستند.

  • اشکان
    9 آذر -622 | 00:00

    هیجان و ترس شخصیت‌های نویسنده درت لذت زیادی داره، همیشه کنجکاوم که ادامه داستان چی میشه؟.

  • پائینده
    9 آذر -622 | 00:00

    حتماً باید به دوستام بگم که این صفحه یک رمان به کاربرانش ارائه میدهو و انتخاب کردن تجربه خوبی بود.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!