رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان تندیس ساحلی
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: گیسوی پاییزی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1107

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان تندیس ساحلی از گیسوی پاییزی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

ساحل با دیدن هدایت کامران و دریا، به یاد خاطرات تلخ گذشته و روزی که فرخ او را از مادرش جدا کرد، می افتد. او از خبر مرگ فرخ خوشحال می شود و از درخواست عجیب هدایت کامران که از ساحل می خواهد تا دریا، دختر فرخ، با او زندگی کند به خشم می آید.

خلاصه رمان : تندیس ساحلی

در را که باز می کنم با چهره ی خندان خاله و فاطمه رو به رو می شوم. لبخند کم رمقی می زنم و چقدر خوب ست که تنهایم نمی گذارند، بخصوص این عصر جمعه ای که لیلی هنوز نیامده و من به شدت حوصله ام سر رفته. سلام که می گویم خاله با قابلمه بزرگی که درون دستش است سر جلو آورده و صورتم را می بوسد: سلام قربون شکلت برم. کنار صورتش دم عمیقی می گیرم. شمیم آرامشی از بوی مادر و مامان ساجده در بینی ام می پیچد و روح خسته ام به آن آرامش چنگ می اندازد. با تانی جدا می شوم، خاله سریع به سمت آشپزخانه می رود و قابلمه را روی گاز می گذارد: برات کوفته درست کردم خاله.

تو این سرما میچسبه. لبخند بر لب هایم سلام می گوید و این مادرانه نگرانم بودن را دوست دارم. روح تشنه ام آن را سریع می بلعد و گویی جان تازه ای می گیرد. صورتم زیر نم نم بوسه ی فاطمه رنگ می گیرد. دستی درون موهایم می کشد: بازم رنگ و روغن عوض کردی! موهایم را کنار می زنم: تنوع خوبه. ابرو بالا می دهد: به شرطی که تقلید از کسی نباشه. -تقلید نیست. من و لیلی دوست داریم مثل هم باشیم. بی توجه به دو چشمی که از لای در خانه ی کناری نگاهمان می کند در را می بندم. فاطمه چادرش را از سر برداشته و روی صندلی میز چهارنفره مان می گذارد: -اگه شبیه بودین یه چیزی.

نه پوستتون هم رنگه نه رنگ چشم و ابروتون. ولی رنگ و مدل مو و لباس و همه چیتون شبیه به همه. نیامده شمشیرش را از رو بسته! اخم کمرنگی می کنم: ما اینطوری دوست داریم و برای آنکه نتواند حرف دیگری بزند سریع خاله را مخاطب قرار میدهم: قربونتون برم بازم زحمت کشیدین!؟ با همان لبخندی که ته تهش به غم سلام می کند به چشمانم زل می زند: زحمت کجا بود عزیزم؟ اینم برات نکنم چیکار کنم؟ اشک بر چشمانش هجوم می آورد: خاله ی خوبی که نیستم حداقل دلم خوش باشه دارم برات یه کاری می کنم. گاهی اینجوری دلمو آروم می کنم. به طرفش می روم و دست دور گردنش می اندازم: شما بهترین خاله ی دنیایی.

خلاصه کتاب
ساحل با دیدن هدایت کامران و دریا، به یاد خاطرات تلخ گذشته و روزی که فرخ او را از مادرش جدا کرد، می افتد. او از خبر مرگ فرخ خوشحال می شود و از درخواست عجیب هدایت کامران که از ساحل می خواهد تا دریا، دختر فرخ، با او زندگی کند به خشم می آید.
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=11042
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پیروزه
    9 آذر -622 | 00:00

    شخصیت‌ها در رمان دنیایی برایم پیش میارن که هنوز در واقعیت تجربه نکردم و این خیلی تحریک کننده و هیجان زده‌کنندهست.

  • حامی
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من برای خوندن رمان مدت زمان زیادی نیاز دارم اما این رمان به خاطر حجم کوچکش، برای من عالی بود!

  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    کدام وب‌سایت‌های دانلود رمان معتبرتر هستند؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!