توضیحات
“عسل” در رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه، برای ازدواج با نامزد انتخابی خانوادهاش عازم لندن است. او در هواپیما با جوانی به نام “دهناد” آشنا میشود که او را از ازدواج با مردی که قبلا ندیده منع میکند. عسل به محض رسیدن به فرودگاه و مشاهده مرد مسن و آبلهرویی که طبق مشخصات داده شده قبلی لباس پوشیده، با این تصور که او همسر آیندهاش است روی پنهان میکند و با دهناد میگریزد و به پانسیون خواهر وی در لندن پناه میبرد. او در آنجا با ابهامات بسیاری درباره آن پانسیون و دهناد که اکنون به هم علاقهمند شدهاند روبهرو میشود …
نام این اثر: رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه
نگارنده: فریده رهنما
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه
از پله های هواپیما که بالا رفتم، از فکر پرواز در اوج آسمان بدون ایستگاهی برای توقف در بین راه، وحشت در دلم را انباشت. مردد به روی پله ها ایستادم. دلم نمی خواست قدم دیگری به جلو بردارم. کاش راهی برای بازگشت وجود داشت. با وجود اینکه اوایل فصل تابستان بود و هوا هنوز کاملا گرم نشده بود، احساس خفقان کردم. سری به عقب برگرداندم و چشت سر نگریستم.
پیرمرد بد اخلاق و کم حوصله ای که پشت سرم منتظر بالا آمدن بود، با لبخندی گفت:
– یک کم زودتر…چرا راه رو بند آوردی؟
هنوز دیدگانم از اشکی که در لحظه وداع با خانواده ام ریخته بودم، مرطوب بود. با وجود اینکه فقط چند متر با آنها فاصله داشتم، به همین زودی احساس دلتنگی می کردم و دلم هوایشان را داشت.
نگاهم به روی صورت مهماندار خوش چهره ای که با لبخند نمکینی مرا دعوت به نشستن به روی صندلی نزدیک پنجره می کرد، خیره ماند. منظر بودم ببینم چه کسی در صندلی کناری ام خواهد نشست. فقط یک لحظه طول کشید و بعد آن صندلی اشغال شد. بی آنکه روی برگردانم…با یک نگاه زیر چشمی دانستم که همسفرم مرد جوانی است….