توضیحات
یاسمین در رمان تخته سیاه، بخاطر دلیلی که نمیدونه، از طرف مادرش طرد میشه. محدثه که دوست یاسمین میشه طی یک شب با چند مرد درگیر میشه که باعث آشنا شدن آن دو دختر با سرنوشت ساز های داستان میشه.
نام این اثر: رمان تخته سیاه
نگارنده: هانیه راسخ
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان تخته سیاه
وقتی چشمامو باز کردم، هوا تاریک بود. گلوم به شدت می سوخت و خس خس میکرد …راه نفسم انگاری بسته بود…داشتم گیج و منگ به اطراف نگاه می کردم که یادم به دعوا ظهر که با محدثه داشتم افتاد…دوست کله خرم که آخر با این عشقی بودنش کلشو به باد میده…
از تخت پایین اومدم… آروم آروم به سمت چهارچوب در حرکت کردم در با صدا قیژی باز شد … تازه متوجه بارونی که می اومد شدم …دلم مثل سیر سرکه می جوشید محدثه ظهر بهم گفته بود به مهمونی میره منم که صبح با دیدن اون فکرم کلان بهم ریخته بود…لعنت بهت هومن …لعنت…
هیچ وقت آدم نفرین نبودم. هر چقدر هم می رنجیدم نمی تونستم طرفمو نفرین کنم. یادم به حرف مامان بهارم افتاد که همیشه می گفت… 《دخترم نفرین شگون داره ..عیبه ..آسمون بیاد زمین، زمین بره آسمون… نباید زبونت به نفرین باز شه مادرم …نفرین موشکه دخترکم میره راست راست میخوره هدفت اما بازتاب داره…بازتابی بد…خیلی بد》