توضیحات
محیا در رمان تب تند پیراهنت، به همراه دختر پنج ساله اش هستی پا به خانه محتشم ها میگذارد و در آنجا زندگیش از نو شروع میشود…خانه ای که سید عماد محتشم همه کاره ی آن است.
اسم رمان: رمان تب تند پیراهنت
نویسنده این اثر: زهرا گوبانی
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
گوشه ای از داستان رمان تب تند پیراهنت
– ماما… چرا من بابا ندارم؟
لب به دندان گزیدم و سرم را با مکث سمت دلبرکم چرخاندم. صورت سفیدش میان موهای صاف و طلایی رنگش قاب شده و چشمان درشت و به رنگ عسلش منتظر نگاهم می کردند. دخترکم پدر می خواست و من در برآورده کردن خواسته اش عمیقا عاجز بودم.
لبهای خشکم را زبان زدم. صدایم گرفته بود وقتی جوابش را دادم:
– خدا بابای شما رو خیلی دوست داشت عزیز دلم… بخاطر همین اونو خیلی زود برد پیش خودش.
جوابم همیشه همین بود. به دخترک کوچک پنج ساله ام هیچ چیز جز این نمی توانستم بگویم.
و او همیشه پس از شنیدن جواب تکراری ام لب ور می چید و در کمال تعجب سکوت می کرد. می دانستم هر بار پس از پرسیدن این سوال انتظار داشت جواب متفاوت تری از سری پیش بشنود اما من همیشه ناامیدش می کردم. دیدن صورت در همش قلبم را فشرد. خواستم خم شوم و محکم لب های کوچک و سرخ آویزان شده اش را ببوسم.
