توضیحات
رمان بی چهرگان یک داستان معمایی الهام گرفته از فیلم shutter island است. داستان آن بدین شکل است که … رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی میشه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانوادهاش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم میزنه تا اینکه بچهای عجیب پا به بیمارستان میذاره. بچهای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته شدن…
نام این اثر: رمان بی چهرگان
نگارنده: الناز دادخواه
سبک: معمایی، ترسناک
قسمتی از رمان بی چهرگان
صدای جر و بحث کارگرها از پایین به گوشم می رسید. پنجره ی خاک گرفته با قاب زنگ زده رو به سختی باز کردم و سرم رو بیرون بردم. نگاهی به کوچه انداختم و با صدای بلندی گفتم:
«آقای عاشوری چی شده؟»
مرد سرش رو بالا گرفت، آفتاب مستقیم به صورتش میزد.
«چیزی نیست خانم عطایی. یه مشکل توی حساب کتابه الان حل میشه.»
«وسایل لطف کنین زودتر بیارید بالا بعداً به حساب کتاباتون برسید.»
چشم چشمی که برای ساکت کردن من گفت، بیشتر از سرو وا کنی بود. جعبه ها داخل آشپزخونه روی هم تلنبار شده بودن و حالا داشتم به این فکر می کردم که این حجم وسیله رو چطور باید تنها جابه جا می کردم. نگاهی به صفحه گوشی انداختم. قرار بود ستاره برای کمک بیاد و فردا وسایل خودش رو بیاره؛ اما از صبح موبایلش خاموش بود.
«خانم اینا رو کجا بذارم؟»
نگاهی به نوشته ی روی جعبه انداختم. نوشته ی آبی رنگ ماژیک روی جعبه کلمه ی کتابها رو نشون میداد.
«بذارید توی اتاق دومی.»
با رسیدن آخرین کارتن، اول ایستادم و گوشه کنار یخچال و لباسشویی رو چک کردم تا مطمئن بشم در حین
جابه جایی روش خط نیفتاده باشه. شالم رو مرتب کردم و از پلکان خاک گرفته پایین رفتم. دو طبقه، بدون آسانسور!