رمان خوان
دانلود رمان
رمان بی قید و شرط
  • حجم: 3.63 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

رمان بی قید و شرط جلد دوم از مجموعه استنتون است که در آن می خوانیم…عشق بی قید و شرط… آیا واقعاً وجود داره یا یک افسانه س؟ واقعاً به چه معناست؟ یعنی کسی رو به خاطر نقص هاش دوست داری؟ یا با وجود نقص هاش؟ و در چه نقطه ای شرایط آنقدر سنگین میشن که عشق ارزشش رو از دست میده؟ این همون چیزیه که من در تلاش برای رمزگشاییش هستم….این داستان منه…قضاوت با شما…

نام این اثر: رمان بی قید و شرط
نگارنده: تی ال سوان
سبک: عاشقانه، بزرگسال

قسمتی از رمان بی قید و شرط

با نفرت سرم رو تکان میدم. باید به خودش بیاد…هفته هاست اینطوریه. به در می کوبم… تق تق تق. جوابی نمیاد. در رو باز می کنم و انتظار دارم مثل هر روز هفته گذشته بگه برو بیرون. نگاهم به تلویزیون می افته. لعنتی، داره فیلم مستهجل تماشا می کنه. در واقع این نشونه خوبیه…شاید داره به حالت عادی برمی گرده.

نمی تونم اون رو ببینم، پس به انتهای راهرو و داخل حمامش نگاه می کنم. نه، چیزی نیست. دوباره چشمم به تلویزیون می افته و صدای دختر رو می شنوم… استرالیاییه. چشمهام رو ریز میکنم و به صفحه نگاه میکنم. لعنتی، این ناتاشاست! روی تخت دراز کشیده و دختره بالا سرش، بدون لباس… اوه لعنتی. من نمی خوام این مزخرفات رو ببینم.

چرا از خودشون فیلم میگیرن؟ و بعد اون رو می بینم: یک پای برهنه که از پشت تخت روی زمین بیرون زده. اخم میکنم و دور تخت می چرخم. با وحشت میبینم که جاشوا روی زمین بیهوش افتاده. نگاهم اتاق رو میگرده و سینی پر از کوکائین روی میز کنار تختش رو می بینم…

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=535
لینک کوتاه:
رمان بی قید و شرط
  • حجم: 3.63 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

رمان بی قید و شرط جلد دوم از مجموعه استنتون است که در آن می خوانیم…عشق بی قید و شرط… آیا واقعاً وجود داره یا یک افسانه س؟ واقعاً به چه معناست؟ یعنی کسی رو به خاطر نقص هاش دوست داری؟ یا با وجود نقص هاش؟ و در چه نقطه ای شرایط آنقدر سنگین میشن که عشق ارزشش رو از دست میده؟ این همون چیزیه که من در تلاش برای رمزگشاییش هستم….این داستان منه…قضاوت با شما…

نام این اثر: رمان بی قید و شرط
نگارنده: تی ال سوان
سبک: عاشقانه، بزرگسال

قسمتی از رمان بی قید و شرط

با نفرت سرم رو تکان میدم. باید به خودش بیاد…هفته هاست اینطوریه. به در می کوبم… تق تق تق. جوابی نمیاد. در رو باز می کنم و انتظار دارم مثل هر روز هفته گذشته بگه برو بیرون. نگاهم به تلویزیون می افته. لعنتی، داره فیلم مستهجل تماشا می کنه. در واقع این نشونه خوبیه…شاید داره به حالت عادی برمی گرده.

نمی تونم اون رو ببینم، پس به انتهای راهرو و داخل حمامش نگاه می کنم. نه، چیزی نیست. دوباره چشمم به تلویزیون می افته و صدای دختر رو می شنوم… استرالیاییه. چشمهام رو ریز میکنم و به صفحه نگاه میکنم. لعنتی، این ناتاشاست! روی تخت دراز کشیده و دختره بالا سرش، بدون لباس… اوه لعنتی. من نمی خوام این مزخرفات رو ببینم.

چرا از خودشون فیلم میگیرن؟ و بعد اون رو می بینم: یک پای برهنه که از پشت تخت روی زمین بیرون زده. اخم میکنم و دور تخت می چرخم. با وحشت میبینم که جاشوا روی زمین بیهوش افتاده. نگاهم اتاق رو میگرده و سینی پر از کوکائین روی میز کنار تختش رو می بینم…

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29664
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!