توضیحات
میشه گفت من دختری در شرایط سخت بودم و اون شوالیه من با زره درخشان بود. اما دقیقتر بخوام بگم من دختری بودم که بدشانسی زیادی داشت و اون پسری بود با هیکل عضلانی و خالکوبیهای زیاد! جود لاکتی معروف به «لاکی» فقط یک کارگر ساختمانی جذاب و متفکر نبود. اون قهرمان شخصی من بود که به نظر میرسید در مکان و زمان مناسب همیشه کنارم حضور داشت. مثل زمانی که ماشینم خراب شد و به یه سواری به خونه نیاز داشتم و زمانی که روی پیادهرو درست روبروش پخش زمین شدم و باید به اورژانس منتقل میشدم….
نام این اثر: رمان بوسیدن عروس ممنوع
نگارنده: کاریان کول
سبک: عاشقانه، بزرگسال
قسمتی از رمان بوسیدن عروس ممنوع
یه دختر جوون از ماشین کوروت بیرون اومد و عینک آفتابیش رو روی موهای مو طلایی و مجعدش که تا کمرش می رسید گذاشت. با یه حرکت باسنش در سمت راننده رو بست. حرکتش برای یه لحظه دهانم رو خشک کرد. مفصل های در از سالها زنگ زدگی صدا درآوردن، ولی اون به نظر نمی رسید که براش مهم باشه.
موهام رو از روی صورتم دور کردم. مسحور راه رفتن توی شلوار جینش شده بودم. یک تیشرت سیاه با یک لب قرمز روش که از زیر ژاکت مخمل همرنگش دیده می شد. با حالتی مثل یک ستاره فیلم که از یک لیموزین بیرون اومده و نه یک ماشین روزانه قدیمی که بیش از دو برابر سن خودش بود، راه رفت. یعنی اون دختر به درون یه تونل زمانی افتاده که اون رو از دهه هفتاد مکیده و مستقیم به امروز رسونده؟
«چه کارایی که دوست دارم باهاش بکنم…» کایل گفت و لبهاش رو مثل اینکه قراره آخرین غذاش باشه لیسید. دلم با یک حس نفرت و گناه سوز میکنه و چشمام رو از دختر جدا می کنم. «اون یه نوجوونه داداش» میگم و با قدرت به شانه اش ضربه می زنم. «کارت رو بکن. من برای خیره شدن به دخترا بهت پول نمیدم».