رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان به من بگو رئیس (جلد اول)
  • ژانر: #عاشقانه #انتقامی #پلیسی
  • نویسنده: بهار حلوائی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 927

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان به من بگو رئیس (جلد اول) از بهار حلوائی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سروان دلربا دلیری برای گرفتن انتقام خون پدر و مادرش از ققنوس، وارد نیروی پلیس شده. حالا بعد از ده سال، پرونده ی ققنوس دوباره باز شده و دلربا خودش را به آب و آتش می‌زند تا به شخصه وارد عمل شود؛ اما سرهنگ ورودش به این ماموریت را منوط به قبولی دلربا در آزمون و آموزش سرگرد معراج رستگار می‌کند…

خلاصه رمان : به من بگو رئیس

لبخند روی لبم نشسته بود. نگاهم را به جاده ی سرسبزی که عاشقش بودم، دوختم و کمی پنجره را پایین کشیدم. هوای سرد به صورتم میخورد و روحم را قلقلک می داد. چقدر این جاده را در کودکی هایم با پدر و مادرم، طی کرده بودم؟! خاطرات سفرهای شیرینمان همراه باد به صورتم سیلی میزد. نفسم را بیرون فرستادم و زیر لب زمزمه کردم. – کجایین که دخترتون رو تنها گذاشتین؟! برام دعا کنید از پسش بربیام! با روشن شدن صفحه گوشی ام و نمایان شدن نام «سرهنگ صادقی» صدای ضبط ماشینم را کم و تماس را وصل کردم و روی بلندگو گذاشتم.
– سلام جناب سرهنگ، روزتون بخیر سرهنگ با همان صدای بَمی که صلابتش را فریاد میزد، جواب داد: – سلام دلیری…خوبی؟! نرسیدی پیش دراکولا؟! با شنیدن نام دراکولا علاوه بر ترسی که به جانم رخنه می کرد، لبخندی زدم و گفتم: -نه قربان. کم مونده برسم. سرهنگ دوباره مثل برادر بزرگتری که خواهرکوچک ترش را هوشیار می کند، لب زد: – دلیری، حواست باشه حرف هام رو جدی بگیر! به هیچ وجه از دستوراتش سرپیچی نکن! هر چند زور میگه اما مجبوری تحملش کنی!

اگر رضایت اون و نگیری سرهنگ رستگار اجازه نمیده تو وارد این پرونده بشی! پس سعی کن دختر حرف گوش کنی باشی تا دراکولا نتونه ازت عیب و ایرادی بگیره و بفرستت پیش اون چهارتای قبلی! با فکر به اینکه دراکولا من هم مثل چهار افسرِ زن قبلی، رد کند و اجازه ی ورود به این پرونده که از مرگ و زندگی هم برایم مهم تر بود را ندهد، چهارستون بدنم میلرزید. اما سعی کردم شجاعتم را به رخ سرهنگ صادقی بکشم. -سعی میکنم بهترین خودم رو نشون بدم تا نتونن ازم ایرادی بگیرن قربان…

خلاصه کتاب
سروان دلربا دلیری برای گرفتن انتقام خون پدر و مادرش از ققنوس، وارد نیروی پلیس شده. حالا بعد از ده سال، پرونده ی ققنوس دوباره باز شده و دلربا خودش را به آب و آتش می‌زند تا به شخصه وارد عمل شود؛ اما سرهنگ ورودش به این ماموریت را منوط به قبولی دلربا در آزمون و آموزش سرگرد معراج رستگار می‌کند...
https://romankhaan.ir/?p=4976
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پاکنژاد
    9 آذر -622 | 00:00

    من بهترین رمانی که تاحالا خوندم، به عنوان هدیه به دوستام دادم.

  • پی داش
    9 آذر -622 | 00:00

    شاید می‌دونید چه کتاب‌هایی به من علاقه دارم و بتونید چندتا رمان مطابق سلیقه‌ام پیشنهاد بدین؟

  • خسرو
    9 آذر -622 | 00:00

    از خوندن رمان هیجاناتی که تو فیلم و سریال ها نشون داده نمی شه رو تجربه می کنم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!