توضیحات
تارا در رمان به طعم تمشک، یه نوجوان ۲۰ ساله ست؛ سال آخر فوق دیپلم گرافیک. یه دختر لکنتی و خجالتی ست. سه ساله پدرش رو از دست داده و عمو بزرگش اونا رو حمایت کرده. پسرعموی تارا کیارش مردی ۴۰ساله با بچه ای سه ساله به ایران میاد و عموی تارا خواستار ازدواج این دوتاست کیارش به علت ناتوانی جنسی از زنش جدا شده و با دیدن تارا…….
اسم رمان: رمان به طعم تمشک
نویسنده این اثر: رعنا و بنفشه
ژانر رمان: عاشقانه، بزرگسال
گوشه ای از داستان رمان به طعم تمشک
15 سال بود که رفته بود آلمان. اونجا درس خوند و دکترا گرفت. ازدواج کرد یه دختر سه ساله داشت به اسم سوفیا البته از همسرش جدا شده بود و دخترش با همسرش زندگی می کرد. مدتی بود که قرار بود برگرده ایران و اینجا هم تدریس کنه و شش ماه ایران باشه، شش ماه آلمان. عمو خیلی ذوقش رو داشت.
فقط به عمو نگاه کردم تا ادامه بده. لبخندی زد و گفت:
– مادر سوفیا داره ازدواج می کنه. بچه رو نمی تونه نگه داره، کیارش با سوفیا قراره بیاد ایران.
لبخند زدم و گفتم: چچچچه خوووب.
عمو هم لبخند زد و گفت:
– آره دخترم ما خیلی خوشحالیم.کیارش از ما خواسته یه دختر خوب بهش معرفی کنیم که آشنا بشن و اگه خدا بخواد ازدواج کنن. من و زن عموت گفتیم کی بهتر از تو…
با همون لبخند داشتم به عمو نگاه می کردم. اما انگار نفهمیدم چی گفت. حرفش تو سرم مرور کردم و حس کردم ماهیچه های صورتم ریخت….
من از خوندن رمانها واقعا لذت میبرم، مخصوصا چون وقتی لحظات واقعیت دور و برم خیلی سخت میشه، ولی در دنیای خیالی میتونم خلاقیتم رو به کار بندازم.
خوندن این داستان فرصتی برای برداشتن درسهایی از ذهن و بافتهای جدید از زبان و نگارش بود.
البته که خوندن رمان بازگشتی به زندگی عادی نیست، اما خلاصهای از واقعیت های زندگی چندان دور نیستن، نه؟
به نظرم رمانها روشی مطلوب برای ایجاد حواسیبهجمع و درک عواطف و احساسات هستن.
خوندن رمان یک لذت بینظیر برای منه، محلی برای دلبهدل بودن با شخصیتهای فوقالعاده و پرشور، با دنیای آنان.
شاید بعد از خواندن چندین بار، داستان کاملا مسلط به دنیای آن خواهی بود. علاوه بر این کتابافزار برای چاپ خانگی و برنامههای کاربردی هم عرضه میشوند.