| جمعه 12 اردیبهشت 1404 | 17:17
رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان بهشت من
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده: زهرا قلنده
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1830

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان بهشت من از زهرا قلنده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

خسته از تعصبات خانوادگی و به دنبال عشق واقعی… دختری که برای رسیدن به مرد مورد علاقش هر کاری میکنه و حتی با وجود افکار قدیمی خانوادش بازم از عشقش دست نمی کشه… مردی که سال ها برای بی حسی قلبش تلاش کرده و در اخر اسیر عشق دخترک میشه…

خلاصه رمان : بهشت من

زنگ آخر بود و بی حوصله زل زده بودم به تخته ی کلاس. چرا ول نمیکنه اخه؟ سرم درد می کرد و یه کلمه از درس نفهمیده بودم. تصویر امیرارسلان مدام جلو چشمام بود و عصبیم کرده بود. چرا آخه اینقد ذهنم درگیرشه؟ مگه میشه عشق اینجوری باشه؟ ولی اخه من که فقط یه بار دیدمش…. اونم از دور! کلافه سرمو گذاشتم رو دسته ی صندلیم که دریا خم شد کلافه سرمو سمتم: الیا ؟ چت شده تو؟ چشمامو بستم: -خوبم فقط سرم درد میکنه. دستشو اروم گذاشت رو کمرم و چیزی نگفت. دریا صمیمی ترین دوستم بود و تنها کسی که مامان بابا همه جوره بهش اعتماد داشتن و از نظرشون اوکی بود.

ولی فقط خودمون دوتا می دونستیم چه آتیشایی تا حالا سوزوندیم! بالاخره کلاس تموم شد و با جمع کردن وسایلمون زدیم بیرون. خونه هامون یه خیابون با هم فاصله داشت و مسیرمون یکی بود. چقد عاشق این پیاده روی هر روزه بودم اما امروز اصلا حوصله نداشتم. تو پیاده رو داشتیم راه می رفتیم که گفت: حالا دیگه من غریبه شدم؟ نمیخوای بگی چت شده؟ کلافه نگاهش کردم: فکر کنم عاشق شدم. چند لحظه ای با تعجب نگاهم کرد و یهو زد زیر خنده :چه جدیم میگه خاک بر سر. _نخند دریا. بخدا جدیم. _گمشو ببینم. اخه یعنی چی عاشق شدم؟ تو این دو روز که خونه بودی؟ این همه ما بیرون

رفتیم و کلی ادمم خدا زد پس کلشونو اومدن سمتت. تو محل سگم بهشون ندادی. حالا میای میگی عاشق شدی؟ عاشق کدوم خری شدی تو؟ _پنج شنبه با ایسا رفتیم بیرون و یه سر رفتیم بازار پیش بابام. اومده بود اونجا. یه لحظه دیدمش و دلم رفت! از نگاهش پیدا بود تازه داره باور میکنه. کمی که براش جا افتاد به حرف اومد :اخه مگه میشه؟ حالا طرف کیه؟ اسمی چیزی ازش میدونی؟ _اهوم. اسمشو تو دفتر بابا پیدا کردم. با شمارش. آمارشو درآوردم. یه شرکت ساختمون سازی داره و مال خودشه. از اوناس که به زیر پاشم نگاه نمیکنه. _اووههههه. حالا آدم قحط بود عاشق این شدی؟…

خلاصه کتاب
خسته از تعصبات خانوادگی و به دنبال عشق واقعی... دختری که برای رسیدن به مرد مورد علاقش هر کاری میکنه و حتی با وجود افکار قدیمی خانوادش بازم از عشقش دست نمی کشه... مردی که سال ها برای بی حسی قلبش تلاش کرده و در اخر اسیر عشق دخترک میشه...
خرید کتاب
رایگان
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=6764
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پی ساره
    9 آذر -622 | 00:00

    منم مثل خیلی از دوستام، زمانای زیادی رو با خوندن رمان میگذرونم.

  • پرشنگ
    9 آذر -622 | 00:00

    من هیس‌های جدیدی از صفحه به داستان تک‌صفحه‌ای که می‌خونم تزریق شده.

  • ازرمیه
    9 آذر -622 | 00:00

    منم مثل خیلی از دوستام، زمانای زیادی رو با خوندن رمان میگذرونم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!