توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان بهشت من از زهرا قلنده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خسته از تعصبات خانوادگی و به دنبال عشق واقعی… دختری که برای رسیدن به مرد مورد علاقش هر کاری میکنه و حتی با وجود افکار قدیمی خانوادش بازم از عشقش دست نمی کشه… مردی که سال ها برای بی حسی قلبش تلاش کرده و در اخر اسیر عشق دخترک میشه…
خلاصه رمان : بهشت من
زنگ آخر بود و بی حوصله زل زده بودم به تخته ی کلاس. چرا ول نمیکنه اخه؟ سرم درد می کرد و یه کلمه از درس نفهمیده بودم. تصویر امیرارسلان مدام جلو چشمام بود و عصبیم کرده بود. چرا آخه اینقد ذهنم درگیرشه؟ مگه میشه عشق اینجوری باشه؟ ولی اخه من که فقط یه بار دیدمش…. اونم از دور! کلافه سرمو گذاشتم رو دسته ی صندلیم که دریا خم شد کلافه سرمو سمتم: الیا ؟ چت شده تو؟ چشمامو بستم: -خوبم فقط سرم درد میکنه. دستشو اروم گذاشت رو کمرم و چیزی نگفت. دریا صمیمی ترین دوستم بود و تنها کسی که مامان بابا همه جوره بهش اعتماد داشتن و از نظرشون اوکی بود.
ولی فقط خودمون دوتا می دونستیم چه آتیشایی تا حالا سوزوندیم! بالاخره کلاس تموم شد و با جمع کردن وسایلمون زدیم بیرون. خونه هامون یه خیابون با هم فاصله داشت و مسیرمون یکی بود. چقد عاشق این پیاده روی هر روزه بودم اما امروز اصلا حوصله نداشتم. تو پیاده رو داشتیم راه می رفتیم که گفت: حالا دیگه من غریبه شدم؟ نمیخوای بگی چت شده؟ کلافه نگاهش کردم: فکر کنم عاشق شدم. چند لحظه ای با تعجب نگاهم کرد و یهو زد زیر خنده :چه جدیم میگه خاک بر سر. _نخند دریا. بخدا جدیم. _گمشو ببینم. اخه یعنی چی عاشق شدم؟ تو این دو روز که خونه بودی؟ این همه ما بیرون
رفتیم و کلی ادمم خدا زد پس کلشونو اومدن سمتت. تو محل سگم بهشون ندادی. حالا میای میگی عاشق شدی؟ عاشق کدوم خری شدی تو؟ _پنج شنبه با ایسا رفتیم بیرون و یه سر رفتیم بازار پیش بابام. اومده بود اونجا. یه لحظه دیدمش و دلم رفت! از نگاهش پیدا بود تازه داره باور میکنه. کمی که براش جا افتاد به حرف اومد :اخه مگه میشه؟ حالا طرف کیه؟ اسمی چیزی ازش میدونی؟ _اهوم. اسمشو تو دفتر بابا پیدا کردم. با شمارش. آمارشو درآوردم. یه شرکت ساختمون سازی داره و مال خودشه. از اوناس که به زیر پاشم نگاه نمیکنه. _اووههههه. حالا آدم قحط بود عاشق این شدی؟…
منم مثل خیلی از دوستام، زمانای زیادی رو با خوندن رمان میگذرونم.
من هیسهای جدیدی از صفحه به داستان تکصفحهای که میخونم تزریق شده.
منم مثل خیلی از دوستام، زمانای زیادی رو با خوندن رمان میگذرونم.