رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان بلو
  • ژانر: عاشقانه، خارجی
  • نویسنده: امی هارمون
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 367

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان بلو از امی هارمون با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

دختر بی هویتی ک بهش بلو میگن توسط مردی سرپرستی می شده ک مرده میمیره… از اون به بعد بلو پیش خواهر بد ذات اون مرد زندگی میکنه‌…

خلاصه رمان : بلو

مدادی بیرون کشیدم و دور انگشتانم تاب دادم. بالای برگه ام نوشتم، «روزی روزگاری» فقط برای اینکه جذاب به نظر برسد. به خطی که نوشتم پوزخند زدم. انگار که داستان من قصه ی پریان بود. لبخندم محو شد. نوشتم، «روزی روزگاری… توکای سیاه کوچکی بود.» به برگه زل زدم. «… از آشیان بیرون افتاده بود. ناخواسته.» تصاویر در ذهنم گرد هم آمدند. موهای سیاه بلند. دهانی جمع شده. این تنها چیزی بود که از مادرم به خاطر داشتم. دهان جمع شده را با صورتی مهربان و خندان عوض کردم.

صورتی کاملا متفاوت. صورت جیمی. آن چهره برایم درد شدیدی به همراه داشت. در تصوراتم، چشمم را تا دست های جیمی حرکت دادم. دست های آفتاب خورده ای که مغار را از این طرف تیرِ چوبی به آن طرف حرکت می دادند. تراشه های چوب روی زمین کنار پایش تلنبار شده بود. من هم آنجا نشسته بودم و روی زمین ریختنشان را تماشا می کردم. تراشه ها اطراف سرم انباشته شده بودند. چشمانم را بستم و تصور کردم پری هایی بودند که برای بازی با من می آمدند. این ها چیزهایی بودند که یادآوریشان را دوست داشتم.

خاطره ی اولین باری که جیمی دست کوچکتر من را در دست خودش گرفت و مانند دوستی عزیز کمک کرد تیر چوبیِ سنگین را از کُنده درخت پیری که در ذهنم قد کشیده بود، کنار بزنم. با ملایمت از تندیس زیر آن سطح حرف میزد. همانطور که به خاطرهی صدایش گوش می دادم، به ذهنم اجازه ی برگشت به سرتاسر صحرا، بالارفتن از تپه ها و یادآوری قلاب های گرهدار درخت کهوری را دادم که روز قبل پیدایش کرده بودم. آنقدر سنگین بود که مجبور شدم تا ماشین آن را روی زمین بکشم، از یک طرف آن را به سمت بالا هُل بدهم و…

خلاصه کتاب
دختر بی هویتی ک بهش بلو میگن توسط مردی سرپرستی می شده ک مرده میمیره... از اون به بعد بلو پیش خواهر بد ذات اون مرد زندگی میکنه‌...
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=11589
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
  • بهتام
    9 آذر -622 | 00:00

    به نظرم خوندن رمان یه شکل حس خیلی خوبی به آدم میده.

  • پیریوش
    9 آذر -622 | 00:00

    دوران دانشگاه که بودم، بیشتر وقتم رو با خوندن رمان‌ها گذروندم!

  • ایلا
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن صفحه‌هایی از داستان نیمه‌کاره که جرئت تموم کردنش رو نداشتم، حالم رو بهتر می‌کنه هر روز.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!