توضیحات
داستان رمان برده دوست داشتنی، درباره دختری شیطون و زیرک به اسم ملودی است که اشراف زاده هست و به اجبار خانواده توی شرایط سخت نامزد یه تاجر میشه. اما دزدیده میشه و قراره به عنوان برده به فروش گذاشته بشه…
اسم رمان: رمان برده دوست داشتنی
نویسنده این اثر: مارال و bita83
ژانر رمان: عاشقانه، بزرگسال، هیجانی
گوشه ای از داستان رمان برده دوست داشتنی
پسری با موهای بلند و پوست سفید و شیک و خوش پوش وارد شد. یک آمریکایی اصیل بود. مشخص بود با غرور خاصی به پدر و مادر تعظیم کرد و طی یک عمل غیر منتظره با دیدن من ابرویی بالا انداخت و دستم گرفت و نرم بوسید. مایک رو بغل کرد؛ مشخص بود همو میشناختن.
+بفرمائید سر میز شام.
همه همراه شدیم سمت سالن غذا خوری. بین مادر و مایک نشستم و بیصدا گوش دادم به حرف های پدر که راجب تجارت صحبت میکردند. بعد از شام با تعظیم کوتاهی میز شام ترک کردم و از عمارت بیرون زدم و به قسمت پشت عمارت رفتم و لباسام در آوردم. فقط با ست لباس زیر ابریشمی مشکی رنگ بودم…
یواش قدم برداشتم سمت آب و جلوتر رفتم تا اینکه به بالای سینه هام آب رسید. نفس عمیقی کشیدم. چشمام بستم و غرق کلی حس خوب شدم. من عاشق آب بودم…. عاشق دریا… حتی عاشق طوفان… آخی کشیدم برای چیزهایی که ممنوع بودن و من آرزوشون داشتم…