رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان با من بمان
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: لیلا بانو
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1949

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان با من بمان از لیلا بانو با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

مهتا که در خواب عمیقی فرو رفته بود با نوازش دستان کوچک باران که روی صورتش می کشید چشم گشود. باران خوشحال از اینکه او را بیدار کرده است خودش را روی تن مهتا انداخت و با خوشحالی گفت بلند شدی؟ مهتا دستش را دور تن او حلقه کرد و…

خلاصه رمان : با من بمان

چندین بار او را بوسید و گفت: _آره قربونت برم، حالت خوبه. چرا زودتر نیومدی من تو رو ببینم، نگفتی مامان دلش برات تنگ شده. باران با لحن کودکانه اش در حالی که لب های صورتی خوشرنگش را جمع می کرد با اعتراض گفت: -بابایی نذاشت. گفت تازه اومدی خوابت میاد. او با این حرف انگار چیزی یادش آمده باشد خود را از آغوش مهتا بیرون کشید و سیب قرمزی که روی تخت افتاده بود را برداشت و به سمت او گرفت و گفت: بابایی داد گفت: _پاشو دیگه، همه ملتظلن.

مهتا که متوجه کلام او نشده بود کنجکاوانه پرسید. _چی شده؟ باران که ادا کردن کلمه برایش سخت بود چندبار کلام فرهاد را با خود تکرار کرد و آخر دست مهتا را گرفت و کشید و گفت: _بیا بریم،همه بیرون دالن میوه میخولن. مهتا که تازه متوجه سر و صداها و خنده های بیرون شده بود نگاهی به ساعت روی دیوار کردو متعجب با خودش گفت: _اوه، ساعت ده شبه پنج ساعته خوابم! باران بی تابانه گفت: _بریم، بریم. مهتا گونه او را بوسید و با محبت گفت: تو برو من لباس عوض کنم بیام، باشه؟

باران سر تکان داد و از اتاق خارج شد. مهتا سیب قرمز را به بینی اش نزدیک کرد و بوی آرامش بخش آن را به درون ریه اش فرستاد. در آینه به گونه های رنگ گرفته اش نگریست. هنوز هم در باورش نمی گنجید که قصه عشق او و فرهاد به جاهای خوشش رسیده است. در تمام طول راه که با فرهاد بر می‌گشت نگاه از نیم رخ صورت او بر نمی داشت و فرهاد با نگاه های گاه و بی گاه عاشقانه اش به او اطمینان می داد که خواب نمی بیند. تلخی های زندگی بالاخره تموم شده مهتا خانوم، وقتی فرهاد باشه دیگه …

خلاصه کتاب
مهتا که در خواب عمیقی فرو رفته بود با نوازش دستان کوچک باران که روی صورتش می کشید چشم گشود. باران خوشحال از اینکه او را بیدار کرده است خودش را روی تن مهتا انداخت و با خوشحالی گفت بلند شدی؟ مهتا دستش را دور تن او حلقه کرد و...
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=5449
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهنود
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان راحت‌تر از دیدن یک فیلمه، داری خودت دنیایی رو به همراه شخصیت‌ها ساخته می‌کنی.

  • پریوش
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا تابحال از یه سایت خارجی به صورت رسمی به فارسی ترجمه شده یا ویرایش شده، رمان دانلود کرده‌اید؟

  • پریا
    9 آذر -622 | 00:00

    هر روز موقع خوندن رمان به گذشته‌ام فکر می‌کنم و حس خوبی بهم دست میده.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!