توضیحات
رمان بازی عروس و داماد، داستان دختر سی و شش سالهای است با ضریب هوشی بسیار پایین که علاقهی شدیدی به ازدواج داشته و دایم مزاحم کاسبان محل میشود. خانوادهی وی با نگرانی از اوضاع پیش آمده تصمیم میگیرند به صورت قلابی همسری برای وی یافته و جشن ازدواجی برگزار کنند تا دختر روانپریش بیش از این آبروریزی نکند…
اسم رمان: رمان بازی عروس و داماد
نویسنده این اثر: بلقیس سلیمانی
ژانر رمان: اجتماعی، درام
گوشه ای از داستان رمان بازی عروس و داماد
برای داداشم کارت نفرستادم، به عروسی هم دعوتش نکردم. ولی به او فهماندم می تواند در مراسمی که آخر شب در پارکینگ آپارتمان، بعد از آمدن از تالار می گیریم، شرکت کند. خواهر و برادرها، عروس و دامادها از دیدنش تعجب کردند و به من چشم غره رفتند. همان کت و شلوار بیست سال پیش را پوشیده بود، موهای جو گندمی اش را خوب شانه زده بود و کفش کهنه ی شوهرم مصطفی را که دو ماه پیش به او داده بودم، واکس زده بود و پوشیده بود.
یک دسته گل رز قرمز هم آورده بود. دخترم الناز با اکراه او را بوسید و داماد با او دست داد. فامیل های دور، از زنده بودنش تعجب کرده بودند، بعضی به عمد او را ندیده گرفتند و بعضی هم متلک بارش کردند. خوشبختانه همسر و دخترهایش به این مجلس نیامدند. همان دم تالار خداحافظی کردند و رفتند. حدس می زنم می دانستند که داداشی ممکن است به مراسم خصوصی مان آمده باشد.
داداشی مثل خیلی از معتادها، سر به تو و منزوی بود. در مراسم با هیچ کس حرف نزد و وقتی دید خواهرها و برادرها با خانواده های شان زودتر از موعد رفتند، بدون اینکه نظر دیگران را جلب کند، از مجلس خارج شد. دم در بوسیدمش و از آمدنش تشکر کردم.