توضیحات
رمان بازی آخر بانو، داستان بازی پیچیده زنی جسور است در بلبشوی زندگی؛ که بلقیس سلیمانی با زبان جذابی آن را روایت میکند. کتاب طنز خوبی دارد که البته بعضی وقتها حال آدم را میگیرد؛ چون هنوز لبخند روی لبها نشسته، سلیمانی حالیتان میکند که زندگی با گلبانو هیچ شوخی ندارد، حتی اگر بازی ای با قواعد مشخص خودش باشد…
اسم رمان: رمان بازی آخر بانو
نویسنده این اثر: بلقیس سلیمانی
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
گوشه ای از داستان رمان بازی آخر بانو
مادرم را جایی نزدیک قبر پدر می بینم. به زن های ایستاده که بیشترشان دوستان اختر هستند، حلوا تعارف می کند. دختر جوانی که روسری سرمه ای به سر دارد، بلندگو را از مجری می گیرد. انگشت های کشیده اش دور بلندگوی کوچک حلقه می شود. مانتوی کوتاهش تا بالای زانوست.
صدایش می لرزد و می غرد: امروز هفت روز است که ما همرزمانمان را به خاک سپرده ایم. امروز هفت روز است که آنها به دامان مادرشان، خاک، بازگشته اند. هفت روز برای ما هفت سال بود و برای مادرشان حتم هفتاد سال.
صدای زاری توران خانم و اطرافیانش بلند می شود…
اینک به همرزمان به خاک خفته مان می گوییم: اختر نازنین و امیر عزیز، ما در این ساعت و این مکان و همراه با خلق زحمتکش ایران با شما پیمان می بندیم که نگذاریم خون شما پایمال شود. ما تا رسیدن به جامعه ای آزاد و آباد مبارزه را ادامه خواهیم داد.
دختران و پسران غریبه که بیشتر در حاشیه مجلس هستند، دست می زنند.