توضیحات
محبت در رمان باران عشق، دختری ساده و بسیار زیبا و خاص است با عقایدی مخصوص به خود به تمامی خواستگاران خود جواب رد میدهد و حتی از دانشگاه و رشته مورد علاقه اش ادبیات انصراف میدهد و تنها به عشق عمیق خود نقاشی روی می آورد. با آغاز دوستی غزل و محبت زندگی این دو خانواده بهم مرتبط میشود و روحیه همه بنوعی عوض می شود…
نام این اثر: رمان باران عشق
نگارنده: افسانه نادریان
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان باران عشق
روی نیمکت گوشه حیاط نشسته بودم. پرنده خیال را پرواز داده بودم به گذشته که صدای زنگ در مرا از آن دورها به نیمکت، پاییز و حال برگرداند. در را خودم باز کردم.همیشه امیدوار بودم پشت در کسی که آرزوی دوباره دیدنش را داشتم استاده باشد. این بار هم مثل همیشه انتظار بیهوده ای بود چون پستچی بسته ای را از کیفش بیرون آورد و پرسید:”منزل آقای ایزدی؟”
وقتی سرم را پایین آوردم دوباره پرسید:”خانم محبت ایزدی؟”این بار زبانم از تعجب باز شد و گفتم:”بله، خودم هستم.”بسته را به دستم داد و دفترش را جلویم گشود و گفت:”لطفا اینجا را امضا کنید.”
وقتی دوباره وارد حیاط شدم بسته در دستم بود. آن را زیر و رو کردم تا اسم یا آدرسی از فرستنده پیدا کنم. هیچ اسمی نوشته نشده بود، تنها آدرس گیرنده که آدرس خانه ما بود و یک کدپستی از فرستنده روی بسته درج شده
بود.
با عجله بسته را باز کردم. داخل بسته دو دفتر بود، یکی با جلد سفید و دیگری آبی روشن که مرا به یاد چیزی می انداخت. روی نمیکت نشستم تا فکرم را متمرکز کنم. جرقه ای در ذهنم روشن شد. دفتر آبی دفتر خاطرات خودم بود. دفتر دیگر را باز کردم خطش ناآشنا بود. با دیدن دوباره دفتر خاطراتم بعد از این همه سال آنقدر هیجانزده شدم که دفتر سفید رنگ را کنار گذاشتم و دفتر خاطراتم را باز کردم.