توضیحات
امیر در رمان اینجا زمان ایستاده است، به دلیل نامعلومی زندگی چندسالش با آتوسا رو بهم میزنه. حالا بعد از یک سال دوباره برگشته تا همه چیزو از اول بسازه… اما از تو این راه مشکلات زیادی داره…
اسم رمان: رمان اینجا زمان ایستاده است
نویسنده این اثر: عاطفه انصاری
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان رمان اینجا زمان ایستاده است
دستش روی صفحه کلید تلفن همراهش به سرعت در حرکت بود تا مبادا حرف و کلامی جا بماند در این جنگ لفظی. مبادا حرف درشتی بشنود و بی جواب بماند. فلشی که پایین صفحه خودنمایی می کرد، خبر از سرعت بالاتر رقیب در حمله داشت. «بد کردی با من… گفتنی زیاده ولی نمیگم…فقط بدون… حق من این نبود»
مثل همیشه دست روی نقطه ضعفش گذاشته بود، از حق و حقوقش گفته بود. از حرف های تلنبار شده روی دلش که هیگچاه به زبان نمی آورد و همین مظلومیتش را در چشمش دو چندان می کرد. خودش هم حال خوشی نداشت و این سخن از حق و حقوق کلافه ترش می کرد.
در زندگی کم شیطنت نکرده بود، اما همیشه وجدانش مرزهایی برایش می ساخت که اجازه نمی داد وجودش را از لباس انسانیت خالی کند و در دریای خواستن هایش غوطه ور شود. حال الانش استثنا بود. دستش روی گزینه مسدود رفت تا حریف نتواند تیر جدیدی پرتاب و ذهنش را آشفته تر کند. هیچ بعید نبود که جا بزند؛ باید خودش را کنترل می کرد تا تصمیم اشتباهی نگیرد.