توضیحات
در داستان رمان ایست قلبی، امیر در شب عروسیش با آرام، ناپدید میشود. در پی ناپدید شدنش، اتفاقاتی روی میدهد که آرام اسراری در رابطه با امیر متوجه میشود که باعث شعلهور شدن دوباره عشق قدیمی آرام میشود….
نام این اثر: رمان ایست قلبی
نگارنده: مقصوده بخشنده
سبک: عاشقانه، معمایی
قسمتی از رمان ایست قلبی
با حرف آرایشگر، امیدی به دلم برگشت. با دست های لرزونم شماره اون خطش رو که تو لیست تماس هام بود گرفتم. وقتی بعد از چند تا بوق آزاد، رد تماس شد، دوباره شمارش رو گرفتم. این بار علاوه بر جواب ندادن، گوشیش رو هم خاموش کرد.
_ یا خدا! خاموشش کرد. یعنی چی الهه؟! واسه چی داره این جوری میکنه؟ حالا چیکار کنم؟
الهه با این آرایش و لباس کجا برم دنبالش بگردم؟ حالا چی جواب فامیل رو بدیم؟ کی به مامانم خبر میده؟
الهه: ای خدا مرگم بده! عمه چی میشه؟ خداکنه خبر را میشنوه چیزیش نشه! گریه نکن قربونت برم. قضاوت نکن تا بفهمیم چی شده.
_ من باید برم، باید برم دنبالش. حتما تو خونه حالش بد شده یا تصادف کرده. حتما همین، حتما یه چیزی شده به من نمیگن. من میدونم!
الهه: آرام جان کجا میخوای با این لباس عروس و آرایشت بری؟ صبر کن باید برم تلفن کنم یکی بیاد دنبالمون؛ آخرش باید بفهمن چی شده. گریه نکن عزیزم، شاید اتفاقی واسش افتاده، باید به پلیس خبر بدیم. گریه نکن. حالا زنگ میزنم حمید بیاد دنبالمون.
شنلم رو روی سرم انداختم، لباسم رو با کلید ماشینم برداشتم تا از آرایشگاه برم.
آرایشگر: عزیزم صبر کن با الهه برو، با این لباس تنهایی بری بیرون امنیت نداری…