توضیحات
هر شب یک نمایشه… و شاید آخرین نمایش تو باشه! سیبیل، دختری با گذشتهای سیاه و حسی خارقالعاده، در رمان امور شیطانی است. او بوی شرارت رو از چند صد متر اونورتر تشخیص میده. اون با گروه مرموزش نوچههایی که به طرز عجیبی همیشه آمادهن، تو دل خانههای وحشت، شکارچی شیطانهاست. اما یه سوال، اون داره دنیا رو نجات میده… یا خودش رو به نابودی میکشه؟
اسم رمان: رمان امور شیطانی
نویسنده این اثر: H_D_Carlton
ژانر رمان: جنایی، معمایی، اکشن
گوشه ای از داستان رمان امور شیطانی
“یکی” چاقو فرو میکنم. یه صدای ناله خفیف در میاد و ادامه میدم، “دوتا.” ضربه. یه صدای دیگه. “فردی میاد دنبالت” میخونم، با صدای بلند و بچگانه. خون از زخمهاش میجوشه، صورتمو پر میکنه از تکه های قرمز و خون آلود. شرارت از هر زخمی که تو بدنش ایجاد کردم داره بیرون میزنه. حسش میکنم، مثل دود که از دستگاهها توی هر گوشه این خونه بلند میشه.
یه نفس عمیق میکشم و بوی شرارتی که ازش میاد رو توی هوا حس میکنم. بوی تخم مرغ گندیده و گوگرد میده. اینه که می فهمم قضاوت درستی داشتم. “مورتیس، بیا سرش رو بگیر” دستور میدم. دستیارم بلافاصله گوش میده و سر مرد رو با دستای قرمزش میگیره، بی حرکتش میکنه در حالی که چنگال های سیاهش توی صورت شیطان فرو میره.
تلاش هاش برای آزاد کردن سرش از چنگ مورتیس خیلی بامزهست. چاقوی زیبا و تیزم رو توی دستم میگیرم، خم میشم و نوک تیزش رو نزدیک لبه ی چشم مرد می برم. این چاقوی مورد علاقهمه. دستهاش صورتی روشنه و توی انتها یه نیم دایره داره. این چاقو رو از وقتی بچه بودم دارم، تنها چیزی که از مادرم برام مونده.