توضیحات
رمان افسونگر در مورد دختری رنج دیده به اسم افسونه که مدام توسط پدرش اذیت میشه و از طرف برادرش مورد تعرض قرار می گیره. یه روز در یک اتفاق توسط برادرش زخمی میشه و با دنیل وکیل سرشناس انگلیس آشنا میشه و…
اسم رمان: رمان افسونگر
نویسنده این اثر: هما پور اصفهانی
ژانر رمان: عاشقانه، انتقامی
گوشه ای از داستان رمان افسونگر
آب دهنم رو تند تند قورت می دادم تا بلکه این بغض لعنتی دست از سر گلوی بیچاره ام برداره … من موندم چرا خسته نمی شه! همینطور هر صبح تا شب و هر شب تا صبح توی گلوی من جا خوش کرده! می دونه من سرتق تر از این حرفام که بذارم بشکنه ولی بازم از رو نمی ره … صدای داد بلند شد:
– امیلی … مُردی؟
سریع خم شدم و در کابینت درب و داغون رو باز کردم … خدایا از این خونه متنفرم … همه جاش پر از سوسک و کثافته … هر چی هم می شورم انگار نه انگار! خدایا من از سوسک بدم می یاد! چرا نمی میرم؟ صدای فردریک اینبار بلند تر از قبل بلند شد:
– امیلی!!! بیام تو اون آشپزخونه هلاکت می کنم …
می دونستم راست می گه … در این مورد دروغ تو کارش نبود … سریع شیشه آبجو رو برداشتم. درشو به سختی باز کردم و گذاشتم توی سینی … لیوان بزرگی هم که فکر کنم یک لیتری بود گذاشتم کنارش و از آشپزخونه چهار متری که تقریبا شبیه دخمه بود زدم بیرون … هال خونه هم دوازده متر بیشتر نداشت …