رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان اعتراف شیرین
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: heg2nya
  • ویراستار: رمان خوان

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان اعتراف شیرین از heg2nya با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

مهتاب دختری شیطون وبازیگوش و پدر بزرگی که دخالت هایی در زندگیش میکنه و باعث تغییر زندگی مهتاب میشه!…

خلاصه رمان : اعتراف شیرین

صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب بلند شدم… اول به نگاه به ساعت انداختم طرفای 10 بود بعدش تماس رو وصل کردم… -جونم؟ -سلام مهتابی سلام صبا چرا فحش ندادی؟ -حوصله ندارم! -ادرس و شماره تلفنش رو بده. -ادرس و شماره تلفن کی رو؟ همونی که دوست شاد و شنگول من رو به این روز در آورده. بغض کردم چه قدر صبا خوب بود! -مهتاب الان میام دنبالت بریم باهم حرف بزنیم باشه؟ -باشه بریم کافه همیشه. -باشه تا 1 ساعت دیگه اونجام زود بیا بای. -بای. این بود دوست… به این میگن رفیق… به پدر و مادرم چی میگن پدر و مادری که نشستن و دارن تماشا میکنن بدبختی دخترشون رو!

رفتم پایین بازم خشک بودم… چون اگه میخواستن اگه دخترشون براشون مهم بود به طرفداری می کردن… نه اینکه… ! پوف بیخیال بابا! سریع یه نون تست برداشتم و روش مربا و کره مالیدم و گذاشتم تو دهنم همینجوری که داشتم میرفتم تو اتاقم صدای مهشاد اومد: -مهتاب میخوام برم خونه الناز من رو میبری؟ -اوهوم بدو برو سوپیچ مامان رو بگیر بهش بگو مهتاب من رو میبره بعدشم مهتاب کار داره نهار نمیاد خونه اوکی؟ -اوکی جیگر. -بدو شیطوون! رفتم بالا ی شلوار جین زرشکی کثیف با مانتو و شال مشکی و کیف و کفش زرشکی مشکی پوشیدم و رفتم پایین! دیدم مهشاد یه تاب قرمز جیغ با یه

شلوارک لی سورمه ای پوشیده و به عینک افتابی قرمز زده و کتونی های ال استار قرمزش رو هم پاش کرده و موهاشو هم دم اسبی بسته! خدایا این دیگه چی میخواد بشه؟ -خانومی شماره بدم؟ شمارت رو بذار جلو آیینه 2 تا بشه! الان تو چی گفتی؟ -نشنیدی؟ -شنیدم زبون دراز بچه پرو! یا ابرفرض الحق که گودزیلان… دهه 800 هستن دیگه کاریش نمیشه کـــرد! رفتم پشته 204 سفید مامان نشستم و فلش رو زدم و تا پام رو گذاشتم رو گاز صدای علی عبدالمالکی تو ماشین بیچید… مهشاد رو رسوندم خونه دوستش و بهش گفتم خواستی بیای خونه بزنگ میام دنبالت… اونم گفت: باوشه باوی! ساعت 12 توی کافه بودم…

خلاصه کتاب
مهتاب دختری شیطون وبازیگوش و پدر بزرگی که دخالت هایی در زندگیش میکنه و باعث تغییر زندگی مهتاب میشه!...
https://romankhaan.ir/?p=8220
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پدرام
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا می‌توانم رمان خالص را به فرمت کتاب الکترونیکی تبدیل کنم؟

  • پتک
    9 آذر -622 | 00:00

    شاید بعد از خواندن چندین بار، داستان کاملا مسلط به دنیای آن خواهی بود. علاوه بر این کتاب‌افزار برای چاپ خانگی و برنامه‌های کاربردی هم عرضه می‌شوند.

  • پریان
    9 آذر -622 | 00:00

    داشتن این آزادی که در هر زمانی که خواستم، تنها کافیست به این صفحه برگشته و دوباره داستانش رو شروع کنم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!