توضیحات
آریا فروهر در رمان اسمارتیز، برای بچه هاش پرستار میگیره؛ اونم کی؟ دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده. حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از 3 تا بچه ها باید از 4 تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم… این وسطا آقا آریا نمیدونه کی دلشو برای ملکه عذابش داده رفته…
اسم رمان: رمان اسمارتیز
نویسنده این اثر: نازنین محمد حسینی
ژانر رمان: عاشقانه، طنز، هیجانی
گوشه ای از داستان دانلود رمان اسمارتیز
جون جون قرش بده. کور از خدا چی میخواد دو چشم بینا! بدبختی مثل من از خدا چی میخواد؟ دو قرون پول که نره زندان! اوف اسمشم ترسناکه. موهای سیم تلفنیم رو ول کردم و پاشدم تا حاضر بشم. بوی پیاز داغ مامان کل خونه رو برداشته بود. دینا که دید من دارم از ذوق وسط خونه بپر بپر میکنم طبق رسم همیشه اومد کنارم وایساد و بشکن زنان شروع کردیم به رقص باسن!
منحرفا نه از اون رقص باسنا… رقصی به شیوهی دینا و دنیز!
-آی بیشور دردم گرفت.
بغلش کردم و استخوناش رو تو بغلم فشار دادم. عین نی قلیون میمونه اگر فوتش کنی میشکنه! صد و شصت سانت قد داره چهل کیلو وزن! این چهل کیلو هم وزن استخوناشه همینم هست که هر وقت باسنم رو میکوبم به باسنش و رقص مخصوص میریم بعدش میدوعه دنبالم تا کتکم بزنه.
ما یه خونوادهی چهار نفری داریم. دینا از من سه سال کوچیکتره و همونطور که دشمن خونی هم هستیم جونمونم برای همدیگه در میره میتونیم توی یه لحظه نقشهی قتل همدیگه رو بکشیم!
-خاک تو سرت پوست و استخونی یه ذره بخور فردا پس فردا هیچکس نمیگیردت.
-غصه ی من رو نخور سیم تلفن! نه که حالا خاستگارات صف کشیدن دم در بخاطر گوشتای زیر پوستت!
من بهترین رمانی که تاحالا خوندم، به عنوان هدیه به دوستام دادم.
داشتن این آزادی که در هر زمانی که خواستم، تنها کافیست به این صفحه برگشته و دوباره داستانش رو شروع کنم.
خب، تجربهام میگه که رمان خوندن واقعاً خیلی نفس گیر و جذابه!