توضیحات
رمان استاد مسیحی درباره دانشجوی چادری باحیا و استاد بی قید و بند است. مسیح، استاد دانشگاه و رئیس شرکت مد و لباس با دانشجوی دختر چادری خود دچار چالش ها و رقابت های جذاب و هیجانی می شود که آخر سر، راه این دانشجو به شرکت استادش باز شده و ماجراهایی که چاشنی طنز و عاشقانه در پی دارد..
نام این اثر: رمان استاد مسیحی
نگارنده: زهرا علیپور
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان استاد مسیحی
با لبخند از کلاس بیرون می آیم و دست نرگش را می کشم. نرگس با خجالت کنارم نی ایستد. با خنده پسی به گردنش میزنم.
– دیدی آبرومون رفت؟
نرگس با حرص و خجالت می خواهد سمتم حمله کند که گارد می گیرم.
– چیه؟ چرا منو می خوای بزنی؟
– همش تقصیر توئه آخه. این چه کاری بود کردیم ما؟
-خودت همش میگی می خوام این پسره رو اذیت کنم…
-من دیگه شکر بخورم بخوام اینکار رو بکنم.
– خیلی خب بیخیالش شو، من که گفتم زن داره…
– اخه اصلا بهش نمی اومد انقدر وفادار باشه.
– با خنده سمت بوفه دنشگاه می رویم.
– همه که مثل شما نیستند…
چپ چپ نگاهم می کند.
– منظور؟
شانه ای بالا می اندازم و چادرم را روی سرم مرتب می کنم.
-مگه دروغ میگم؟ شما اگه وفاداری که نباید بری پسر مردم رو اذیت کنی. مثلا خودت وفادار یک نفر دیگه ای ها…
حرصی نگاهم می کند…
– خودتم خوب می دونی من از دستی اینکار رو نکردم. همش تقصیر شیوا بود که منو مجبور به این کار کرد…
دو تا رانی می گیرم و حساب می کنم.
– هر چی باشه بازم نباید می پذیرفتی…
