| جمعه 16 آبان 1404 | 18:01
رمان خوان
دانلود رمان
رمان احساس سرد اثر عسل بمانی (pdf)
  • منبع تایپ: wikiroman.ir

توضیحات

دانلود رمان احساس سرد pdf اثر عسل بمانی بدون سانسور

نام رمان: احساس سرد

نام نویسنده: عسل بمانی

ژانر اصلی رمان: عاشقانه، معمایی، غمگین

زبان رمان: فارسی

سال انتشار: فروردین 1403

تعداد صفحات :251

معرفی رمان عاشقانه احساس سرد

آخرش دیدی چه شد؟ یادت که هست ؟ همیشه می‌گفتی آخرش دیگه‌‌‌ خوشبختیه… انگار راست می‌گفتی آخر قصمون خوشبختی بود اما فقط برای خودت برای من آخرش تنهایی بیش نبود آخرش من موندمو‌ اون همه خاطرات آخرش من موندم فکر خیال تو ، عشق تو من موندم و یه دل شکسته راستش، انگار آخرش پایان من بودُ آغاز تو

خلاصه رمان احساس سرد

ارمان: به به دریا خانم حالتون خوبه که مطمئنا. خود را جلوتر می‌کشاند و دستش را بروی گوشه ی لب زخمی دریا می کشد و می‌گوید: چند روز دیگه خوبه نگران نباش.

سپس خنده ی بلندی می‌کند که ترنم نیز همراهیش می‌کند دریا قدمی به عقب بر می‌دارد پس از پایان خنده آن دو حال نوبت ترنم بود که زهرش را بریزد و دخترک را خورد کند.

ترنم به جلو می رود و با تمسخر به دریا می گوید:

عزیزم چند ماه دیگه فقط باید من و ارمان تحملت کنیم بعد از اون طلاق می‌گیرین و من میشم خانم این خونه مادر بچه های ارمان قشنگه نه ؟

ترنم از جواب ندادن دریا و بی تفاوت بودنش حرصش میگیرد دستش را بالا می برد و سیلی محکمی به صورت دریا می زند.

خون بند آمده باز هم سر باز می‌کند دیگر برای دریا این همه تحقیر غیر قابل تحمل میشود او نیز همانند ترنم سیلی محکم تری به ترنم میزند و یقیه ی ترنم را می‌گیرد،

ارمان شوک زده و بی حرکت فقط نگاه می‌کند توانایی انجام کاری را ندارد چون واقعا گیج شده دریا در حالی که صدایش از خشم می‌لرزد،

رو به ترنم میگوید:

اینو زدم تا بفهمی بیشتر از حد پات از گلیم خودت دراز تر نکنی اینم بفهم که من اندازه یه مگس به اون مردی که اینجا میبینی علاقه ندارم البته مرد که نه نر اگه این آقا مرد بود هیچ وقت معشوقه ی خودش توی این خونه نمی آورد.

یقیه ی ترنم را رها می‌کند ترنم از حرص دستانش را مشت می‌کند دریا به سمت ارمان می رود و در خالی که سعی در پنهان کردن اشکش می‌کند تمام نفرت خود را در چشمان خود می‌ریزد،

خیره در چشمان ارمان می‌گوید دریا: قسم می‌خورم روزی برای بودنم التماس کنی که دیگه خیلی دیره و تنه ی محکمی به ارمان می‌زند و قبل از رسیدن به اتاقش،

بلند می‌گوید دریا:

یه بار دیگه معشوقه اتون اینجا ببینم ازت شکایت می‌کنم آقای ارمان شایسته بهتره یاداوری بشی که این خونه به نام منه این را می‌گوید و به اتاقش می‌رود.

خلاصه کتاب
آخرش  دیدی چه شد؟ یادت که هست ؟همیشه می‌گفتی آخرش دیگه‌‌‌ خوشبختیه...انگار راست می‌گفتی آخرقصمون خوشبختی بود اما فقط برای خودت برای من آخرش تنهایی بیش نبود آخرش من موندمو‌اون همه خاطرات آخرش من موندم فکر خیال تو ، عشقِ تو من موندم یه دل شکسته راستش، انگار آخرش پایانِ من بودُ آغاز تو
خرید کتاب
تماس بگیرید
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=51791
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!