توضیحات
نفیسا در رمان اجباری بی رحمانه، دختر ناخواسته یک خانواده اصیله که وقتی 6 سالش بوده پدر و مادرش اونو رها میکنن و میرن استرالیا. تنها کسش عموشه که اونو توی خانواده دوسش داره و از بچگی بزرگش کرده. حالا پدر بزرگش میخواد اونو به اجبار با پسر عموش آرتا به عقد هم در بیاره که تا یک سال براش یه نوه بیارن تا نسلش ادامه پیدا کنه.
اسم رمان: رمان اجباری بی رحمانه
نویسنده این اثر: sanaz_pegah
ژانر رمان: عاشقانه، غمگین
گوشه ای از داستان رمان اجباری بی رحمانه
طبق معمول همیشه یه تیپ مشکی زدم و دراومدم بیرون. امروز توی موسسه سه تا کلاس دارم. سوار ماشین شدمو و راه افتادم. آهنگ لایتی از ضبط ماشین پخش میشد. یاد زمانی که با پدر و مادرم میومدیم بیرون افتادم. چقدر این خاطرات برام دوره. 11 سال پیش ترکم کردن و رفتن. 11 سال رو تنهایی کشیدم. 11 سال همه چیز رو فروختن و رفتن استرالیا.
چون من بچه ناخواسته بودم منو تو زندگیشون به حساب نیاوردن و با تنها برادرم راهی استرالیا شدن. تنها ۸سالم بود که تنها حامی و پشتیبان من عموم شد. عمویی که از جنس پدرم نیست و زن عمویی که مهر مادری برام گذاشته همون کاری که مادرم برام نکرده. به موسسه که رسیدم ماشینمو پارک کردم و وارد موسسه شدم.
عموم یه کارخونه لوازم بهداشتی و ارایشی داره. در کنارش یه موسسه زبان هم داره که گذاشته من توش تدریس کنم. وارد موسسه که شدم خانم رضایی گفت کلاسم تا 3 دیقه دیگه شروع میشه. وارد کلاس شدمو شروع کردم به تدریس کردن. ساعت ۹شب بود که کلاسام تموم شد. و منم فورا رفتم خونه. صدای خنده زن عمو میومد که داشت با عمو حرف میزد…
