توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان اجازه هست برایت بمیرم از شیما آبیان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رو به قاضی کردوگفت: من به اون بچه ى تو شکمش شک دارم! اون بچه من نیست! با صورتی کش اومده بهش زل زدم و با ناباوری گفتم: یعنی چی؟؟ منظورت چیه؟! میفهمی داری چی میگی؟! وکیل روبه قاضی کرد و گفت: من میخام با موکلم خصوصی حرف بزنم. قاضی دستی به ریشش کشید و گفت: حتما اقای دلباز! میتونیدبا موکلتون خصوصی حرف بزنید. در حالی که هنوز توشوک حرف فرهاد بودم، بهمراه وکیلم از اتاق خارج شدم…
خلاصه رمان : اجازه هست برایت بمیرم
“دلباز” شماره ى فرهاد رو گرفتم : سلام اقای سرمدی. نمیدونم صدامو شناخت یا شماره امو داشت: امرتون جناب دلباز؟! __ من همه موضوع رو میدونم. __ چه موضوعی؟! خیلی پررو و وقیح بود!… چرا همچین مردهایى وجودخارجى دارند!… واقعا گاهى اوقات به موکل هاى بیچاره ام حق می دادم طرفشونو بکشند! نفس عمیقى کشیدم و در حالی که سعى می کردم خودمو در برابر این بی غیرت کنترل کنم، گفتم: دست درازی دوستتون به همسر سابقتون !… باتوجه به تاریخ خروج اقا ارش و شما از ایران و تاریخ طلاق توافقی خانم سرمدی میتونیم از شما شکایت کنیم. اما ما میخوایم کاملا دوستانه
همه چی تموم بشه. نظرتون چیه؟؟؟ __ داری بچه گول میزنی؟؟؟ شما مدرکى ندارین که ارش ب دنیا دست درازی کرده باشه! __ بله .شما درست میگین. اما اینو هم باید بدونید دیگه وقتى من به شما تهمت زدم و شکایت کنم و شما بگین نه! شما باید دنبال مدرک واس اثبات خودتون باشین نه من! باشه پس تو دادگاه همدیگه رو میبینم ! اما بازم اگه نظرت عوض شد، راه حل خوبی دارم ک کار به جاهای باریک تر کشیده نشه!… از سکوت فرهاد کاملا مشخص بود ک حسابى غافلگیرش کردم. _ با اجازه اقای سرمدی. _صبرکن. _ جانم؟ __ باید چیکار کنم؟؟ __ فردا من و شما و دنیا خانم میریم و آزمایش دی ان ای میدیم!
_کجا بریم؟؟؟ _ هر ازمایشگاهى که بتونن این کارو انجام بدن! __ من ازمایشگاه رو انتخاب میکنم ! چون می دونم اون بچه از من نیست! می دونستم پست تر از این حرفاست اما گفتم شاید بفهمه بچه از خودشه؛ دلش یکم نسبت به بچه نرم بشه! _مسئله ای نیست قبوله بدون اینکه خداحافظی کنه، تلفن رو قطع کرد. حیف از دنیا!… “فرهاد” تلفن رو بدست گرفتم و شماره الناز و پیداکردم: سلام عشقم. __ شما؟ __مگه چند نفر بهت میگن عشقم که نشناختی بلا! __ توروحت ! خودتی فرهاد؟! __ جووووووون نفس فرهاد! خوبی توله؟! __خوبم پدرسوخته! چ عجب یادی از عشق قدیمیت کردی؟!
خیلی وقته دیگه کتاب نخونده بودم، اما مطمئنم این رمان، منو دوباره به دنیای کتابها میبره.
من هیسهای جدیدی از صفحه به داستان تکصفحهای که میخونم تزریق شده.
خوندن داستان کوتاه یک شلوغ کنندهی خوب ذهنیه، میتونی از فضای کاری و برنامهریزی زندگی فرار کنی.