توضیحات
رمان آهار روایت دختریست که از بخت بدش توی ۲۰ سالگی بیوه میشه…! برای نجات از ازدواج با مردی که همسن پدرش هست، به اتاق برادر شوهر سابقش، اردوان پاشا نسب پناه میبره. مردی که ریشههای خشک شده عشق رو دوباره توی قلبش شکوفا میکنه! اردوان… پسری که به دیوونگی و کله شقی معروفه…!
اسم رمان: رمان آهار
نویسنده این اثر: شیوا الماسی پور
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان رمان آهار
لیوان آبی از روی میز برداشتم و به سمت آقاجون گرفتم. که با تشکر از دستم گرفت. بعد با پوزخند رو به ثریا خانم، حرفی که تو دلم مونده بود، رو زد.
– پسر تو مردمو راهی بیمارستان کرده زن! اونوقت تو اونارو نفرین میکنی؟ اما کی تو اشتباه پسرتو قبول کردی؟ همیشه خدا اینجوری بودی. اصلا اگه اصرار تو نبود من اینو میفرستادم کارگری تو کارخونه تا یکم آدم بشه!
مامان ثریا زیر گریه زد و آقاجون با کوبیدن عصاش به زمین، به اتاقش رفت. چنان در رو بهم کوبید که پلکهام رو لحظه ای بستم. خواستم مامان ثریا رو تسلی بدم که با رفتن آقا جون دستی به صورتش کشید و سمت من برگشت.
– عروس قشنگم. فردا میتونی زودتر از سرکار برگردی کمکم بدی؟ پسرم داره بعد یک سال میاد خونه اش، میخوام سنگ تموم بزارم.
این خانواده خیلی به گردنم حق داشتن. این زن با مهربونیهاش و محبتهاش هیچوقت نزاشته بود حس کنم که تنها و بی کسم. برای همین کنارش رفتم و دست روی شونه اش گذاشتم. گونه اش رو محکم بوسیدم. لبخندی زدم و گفتم:
– معلومه که زود میام. حتی اگه بخوای فردا عصر کلا نمیرم سرکار و با هم میریم خرید می کنیم. برگشتنی هم کمکت میکنم. باشه؟