توضیحات
داستان رمان آنهدونیا در شبی سرد شروع می شود. جایی که دراگونوف جوان دختربچهای را در قطار پیدا میکند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه میسپرد. اما دیری نمیگذرد که شرایط عوض میشود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر میشود و…
نام این اثر: رمان آنهدونیا
نگارنده: سدگل
سبک: عاشقانه، تراژدی
قسمتی از رمان آنهدونیا
دراگونوف نگاه یخی، سرد و بی تفاوت همیشگی خود را از آن دو گرفت و بدون گفتن حتی یک کلمه، به سوی کوپه خود به راه افتاد. حرف های آنها برایش کوچکترین اهمیتی نداشت و ذرهای حس کنجکاوی او را برنمی انگیخت. پس اهمیتی نمیداد اگر پشت سر او چنین خزعبلاتی را سر هم کنند.
این مرد قوی، محکم و جوان، کوچکترین اهمیتی به گفته ها و شایعاتی که پیرامون او ساخته بودند نمی داد. چرا که مردی بود بدون جزئیات، بدون خانواده و وابستگی و آنقدر ناشناخته که به نظر می رسید ذرهای گذشته نمی تواند داشته باشد. از این رو بازار شایعات و احتمالات همیشه برای او داغ بود.
البته اینها دقیقا همان خصوصیاتی بودند که فرمانده با تجربهشان، آنها را تحسین می کرد و عامل بی نقصی سرباز جوان می دید. دراگونوف که همیشه آرام و خونسرد بود و چهره ای سرد و بیرحم داشت، به واقع هم همینطور بود! او روحیات و اخلاق نظامی را به شکلی افراطی در خود دارا بود.