رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان آقای اسپنسر (جلد دوم)
  • ژانر: عاشقانه، طنز، بزرگسال
  • نویسنده: T_L_Swan
  • ویراستار: رمان خوان
  • مترجم: صدی
  • تعداد صفحات: 2470

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان آقای اسپنسر (جلد دوم) از T_L_Swan با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

اون جذاب و بزرگ‌ بود. در تموم انگلیس بدترین شهرت رو داشت. با تمام مدل‌ها و بازیگرهای مشهور قرار میذاشت و به یه زن‌باز شیاد معروف بود. اولین ملاقاتمون توی یه عروسی بود جایی که اون من رو تا بیرون تعقیب کرد. دومین ملاقاتمون منجر به دعوایی بزرگ شد که آخر سر از خونه‌ام بیرونش کردم. سومین ملاقاتمون، وقتی بود که من به یه قرار کورکورانه رفتم. وقتی از اون ‌طرف میز یه جفت چشم آبی آشنا رو که روبروی دوستم نشسته بود دیدم سوپرایز شدم….

خلاصه رمان : آقای اسپنسر

به اطراف اتاق نگاه کردم و به ساعتم خیره شدم. ساعت ده و چهل دقیقه شب بود و هنوز نمی تونستم به برم. خیلی زود بود. سمت صادقانه بخوام بگم ترجیح می دادم برم دندونم رو بکشم تا اینکه به این مهمونی بیام .چشم هام به سمت مرد جذاب برگشت فقط ایندفعه دیدم که اون هم به نگاه میکنه من فورا چشم هام رو ازش دور کردم انگار گناهی مرتکب شدم .نمی خواستم بدونه که متوجه اش شدم .جرعه ای از آبم رو نوشیدم و به جمعیت خیره شدم .تظاهر کردم که مشغولم .

لارا مکالمه اش رو تموم کرد و بالاخره به سمتم چرخید. من پرسیدم: اون مردی که اونجا ایستاده کیه؟ اخم کرد در حالی که به اطراف نگاه می کرد: -کی؟ همون کسی که قسمت ویژه ایستاده. بهش نگاه کردم و دیدم که هنوز بهم خیره شده. -کجا ؟ زمزمه کردم: الان نگاهش نکن چون درست داره به سمت ما نگاه میکنه. -کجا؟ همون جایی که قسمت بالا ایستاده و با یه زن باردار حرف میزنه. اوه. از اون لبخندهای مازمورانه اش رو زد. اون جولیان مسترزه .قاضیه .خیلی خوشتیپه مگه نه؟

یه بار زنش رو از دست داده. نگاهم رو بالا بردم و دیدم که یه مرد دستش رو روی شکم باردار زن قرار داده قبل از اینکه گونه اش رو ببوسه درحالی که عاشقانه بهش لبخند میزد. -اون حتما زن جدیدشه. لارا زمزمه کرد و لبهاش رو با انزجار جمع کرد: عوضیه خوش شانس. بهش گفتم: من درمورد اون مرد حرف نمیزنم منظورم اون مردی که موهاش بلونده. اون دوباره به بالا نگاه کرد و صورتش در هم رفت. اوه اون؟ چشم هاش رو باریک برای چند لحظه به فکر فرو رفت. آره اون آقای اسپنسره…

خلاصه کتاب
اون جذاب و بزرگ‌ بود. در تموم انگلیس بدترین شهرت رو داشت. با تمام مدل‌ها و بازیگرهای مشهور قرار میذاشت و به یه زن‌باز شیاد معروف بود. اولین ملاقاتمون توی یه عروسی بود جایی که اون من رو تا بیرون تعقیب کرد. دومین ملاقاتمون منجر به دعوایی بزرگ شد که آخر سر از خونه‌ام بیرونش کردم. سومین ملاقاتمون، وقتی بود که من به یه قرار کورکورانه رفتم. وقتی از اون ‌طرف میز یه جفت چشم آبی آشنا رو که روبروی دوستم نشسته بود دیدم سوپرایز شدم....
https://romankhaan.ir/?p=6309
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    حتماً باید به دوستام بگم که این صفحه یک رمان به کاربرانش ارائه میدهو و انتخاب کردن تجربه خوبی بود.

  • پاسا
    9 آذر -622 | 00:00

    دوست دارم هربار که رمانی مطالعه میکنم به یه دنیای جدید سفر کنم و شخصیت‌هایی رو بشناسم که قبلا هیچ‌کدومو ندیده بودم.

  • پاینده
    9 آذر -622 | 00:00

    در دنیای داستان، هرچی میخواهید ممکنه شود و برخلاف واقعیت، احتمال خرابکاری کمتره!

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!