توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان پشیمانم اثر زهرا (عبدی دلربا) پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
روزهایی که در درون خود با وجود گنجینهای بزرگی همچون معرفت و عقل باز هم بی قرارم و صدق است که چنین بی تابم. حال گویم چه کنم با وجود چنین حال و احوالی بد، دردی است این درد درمانی ندارد نمیشود حتی توصیفش کرد بر شادی نداشته ام، حال دل دل کنم که چگونه گویم این حال بی وصف را چگونه گویم که دگر روزهای آخر پاییزی ام است دگر زمستان دلم شروع به شروع آغاز است دگر این فصل غم من و پشیمانی من را یادآوری میکند آن قدر در دل با خود چنین گفتم که یادکردم در این نامه من چقدر پشیمانم و بی قرار …
خلاصه دلنوشته پشیمانم
من دختری هستم که اهل بی محنتی و غم بودهام بارها غزلی گفته شد بر من بارها عوامی بر من شد، نصیحت که نکن با خود چنین ظلمی، من ندانسته خام ختم این عشق شده ام، پوزخند ها و طعنه و کینه ها همه شد، نهایت غم من. من چه بودهام چه شدهام، نمیدانم و نمیخواستم، اما کهنها بوده و گفتهاند این عشق عقل و دل و دین و ایمان را برباد میدهد.. من بودم و با این سخن طرف عوام را بی توجه در خویشتن دیدم رفتم جلو و جلو تن داده ام بر این عشق و هوس او بود و من بودهام. خواستنها و نیازها و عشق متقابلمان نمیدیدم کسی جز او. مگر کسی غیر از او هم زیبا بود و جذاب. گفتم
دستم را میگرفت و من نهایت عشق این درک میکردم. ماه ها گذشت با این عشق و غزل وابسته و خام و غافل از طمع عشق بوده ام. مقابلم پر از طعنه ها بود و من مظلوم در سکوت مانده ام و همانند عاجزان، خیره بر پنجره منتظر او مانده ام. همه گویند: طمع کار و هوس باز، ولی من چه کنم که اینگونه هستم؟! آری اینگونه عاشق، اینگونه مظلوم و اینگونه بی فروغ. خیره بر ماه، دنبال نشانه هایی میگردم که ندارم شاید او این نشانه ها را زودتر از من دید و رهایم کرد. آری بارها گفته ام پشیمانم پشیمانی که سودی ندارد. که من خودم را بارها باخته ام و تمام شد آن وصف عشق و عاشقی.
در نقطه ای عظیم که حنا بر باله ای پر از خورشید پرستاری کرد. نقطه ها تماما شروع به وارونه ها کردند. باره آب در هر اعتراضی گفتم، ولی کو گوش شنوا. من بودم و او. دگر نصیحت در سرم جا نگرفت. بیت و غزل و تنبیه تماما عرض نکات شد. قلبم شد او. ولی چگونه؟! رهایش کنم یا بگذارم بسوزم بر این تابان نگاهم اما نتوانستم. قلبم شد پشیمانی و پشیمانی. طعنه ای عوام نکرد با من چنین ظلمی که چون شد ظلمتی نور بر من از بارهای او. عوامی که ریشخند داشت تا نصیحت. پند نگرفتم از مواردهای قلبم محبتی ندیدم در آن دام گذر فرار شد بر من از او. که ریشخند باشد تا طعمه و نصیحت! …
منبع اصلی جهت دانلود بزرگترین سایت کتاب رمان: دلنوشته پشیمانم