رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان یک شب بارانی بی همه چیز
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • نویسنده: نیلوفر قنبری
  • ویراستار: رمان خوان

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان یک شب بارانی بی همه چیز از نیلوفر قنبری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

عاشقانه‌ای بی تکرار از دختری به اسم نازار که عاشق پسری ساده و مهربونی به اسم الیاس میشه که زندگیش پر از رازهای مخوفه و خودش بی‌خبره. همه چیز از یک شب بارونی شروع میشه و در ادامه به یک آسایشگاه روانی می‌رسه‌؛ جایی که نازار پرستار پیرزنیه که رازی بزرگ تو سینه‌ش داره که اگر بگه زندگی خیلی‌ها نابود میشه‌…

خلاصه رمان : یک شب بارانی بی همه چیز

اینکه الیاس شب‌ها زود بیاید خانه و او برایش در بزرگ و سنگین را باز کند و ببندد. الیاس در عقب را باز کرد. الفی فرز پایین پرید. هوتن یک پای خسته‌اش را روی زمین گذاشت. الیاس گفت: – خوش گذشت هوتن خان؟ هوتن سر تکان داد: – آ…آره. – بازم می‌برمت. خب؟ – سو…سوده…گف…گفت…با…بازم…بیا… – عه دوست جدید پیدا کردی؟ هوتن لبخند زد: – خ…خوش…خوشگله. – ای پسره‌ی چشم چرون. بپر پایین. قرصاتو یادت نره بخوری؟ قبلش به الفی هم آب بده. – با…شه. هوتن از ماشین پیاده شد.
سلیمان دست کشید روی سرِ الفی. – الیاس بابا. برو بالا انگار آذین خانوم کارت داره. الیاس در ماشین را قفل کرد. – الان؟ ساعت یازده شبه. – گفت هر وقت اومدی بری پیشش. من برم حموم. زود بیا چای دم کردم. – چشم بابا. بقیه کجان؟ – فقط آذین خانوم هست. بقیه نیستن. آقا همایون هنوز نیومده. گمونم رفته فشم پیش رفقاش. – باشه. برو به حمومت برس. در حالی‌که به سمت ساختمان می‌رفت هوتن را کنار الفی آن سمت باغ دید. از پله‌ها بالا رفت و توی اتاق نشیمن پا گذاشت. آذین داشت کتاب می‌خواند.
آذین با شنیدن صدای سلامش سر بلند کرد و عینکش را برداشت و کتاب را بست و روی میز گذاشت. – سلام الیاس. اومدی؟ – بله. هوتن رو برده بودم یه کم حال و هواش عوض بشه. – از من چیزی نگفت؟ الیاس یاد حرف هوتن افتاد: “من مادر ندارم.” حق هم داشت. یه کلام نپرسید حالش چطور است؟ آن پدر بی‌خاصیتش هم یک زنگ خشک و خالی به تلفن هوتن نزد بپرسد پسرم چرا چنانی. لب زد: -نه چیزی نگفت. – ازش بپرس الیاس. واقعا برام سواله. به تو نگه پس به کی بگه؟- نمیگه. با من کار داشتین…

خلاصه کتاب
عاشقانه‌ای بی تکرار از دختری به اسم نازار که عاشق پسری ساده و مهربونی به اسم الیاس میشه که زندگیش پر از رازهای مخوفه و خودش بی‌خبره. همه چیز از یک شب بارونی شروع میشه و در ادامه به یک آسایشگاه روانی می‌رسه‌؛ جایی که نازار پرستار پیرزنیه که رازی بزرگ تو سینه‌ش داره که اگر بگه زندگی خیلی‌ها نابود میشه‌...
https://romankhaan.ir/?p=2464
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پانته‌آ
    9 آذر -622 | 00:00

    البته که خوندن رمان بازگشتی به زندگی عادی نیست، اما خلاصه‌ای از واقعیت های زندگی چندان دور نیستن، نه؟

  • تورج
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، آیا رمان‌هایی نیز برای خواندن روی تلفن همراه وجود دارند؟

  • تورج
    9 آذر -622 | 00:00

    برای شناخت بهتر شخصیت‌های اطرافم خوندن رمان خیلی مفید بوده.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!