توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان پینار اثر ریحانه کیامری پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
چمدانش را پشت سرش میکشید و نگاهش روی پارچهی مشکی رنگ وصل شده بر سر در خانهی پدریاش خیره ماند. از اینکه بعد از ده سال در چنین شرایطی برگشته بود حس ناخوشایندی داشت. هیچ وقت دلش نمیخواست برود ولی خواسته بودند که برود… چه میتوانست بکند … پسر بزرگ خانواده بود! چشم و چراغ پدر و امید مادر… ولی دست روزگار کاری کرد که ده سال در غربت بماند و حالا در این بلبشو بازگردد …
خلاصه رمان: پینار اثر ریحانه کیامری
چند دقیقهای که گذشت سرگرد محمدی وارد دفتر شد و پشت میزش نشست. -عذر میخوام منتظر موندید. -خواهش میکنم. سرگرد دستانش را روی میز به هم گره زد و به اردلان خیره شد. -فرمودین تازه از آمریکا تشریف آوردین؟ -بله درسته. -جسارتاً شما تابعیت آمریکا رو هم دارین؟ با توجه به پزشک بودنتون عرض میکنم. اردلان علت سؤالات بی ربط او را نمیفهمید اما پاسخ داد:
بله من سه سالی میشه که پاسپورت امریکایی دارم. فقط متوجه دلیل سؤالاتتون نمیشم جناب سرگرد. سرگرد محمدی با حالتی که ناراحتیاش در آن مشهود بود گفت: برادرتون هم تابعیت کشور دیگهای رو داشت؟ کم کم یک چیزهایی داشت برای اردلان روشن میشد. -نه تا جایی که من از ده سال پیش خاطرم هست نه حتی تا همین ترکیه هم نرفته بود تا حالا !… میگفت خوشش نمیاد!
چطور مگه؟ -متأسفانه الان بهم خبر دادن که برادرتون کاناداست و با پاسپورت کاناداییش از ترکیه هم رفته! یعنی کاملا قانونی و ما نمیتونیم از پلیس کانادا درخواست کمک کنیم، چون گویا ایشون رسماً شهروند کاناداست! اردلان خوب میدانست کانادا با سرمایه گذاری به راحتی پاسپورت میدهد پس زیاد دور از ذهن هم نبود که کامران چنین کاری کرده باشد. -گفته بودید با یه دختر …