توضیحات
با وقوع یک حادثه به سمت تغییرات بیشتری در زندگیاش میرود. این داستان پر از تنشها، رازها و تصمیمگیریهای پیچیده است. اما در مورد افرا، آیا او پایانی شیرین خواهد داشت یا نه، باید به توالی اتفاقات داستان دقت کنیم در مورد دوستی که از پشت به افرا خنجر بزند، این بستگی به جهت داستان دارد. آیا این دوست از او خائنی میکند یا به او کمک میکند؟
(بدون سانسور) دانلود رمان پایان رهگذر pdf رویا
چکیده رمان پایان رهگذر اثر رویا :
نگاهش رو از آینه ای که رو به روی تختی بود که روش نشستیم و تصویر ما رو نشون میده میگیره و میگه چون قرار بود من همیشه روی زمین و بین انسانها باشم و از تو مراقبت کنم؛ برای همین هیچ وقت شبیه پریزاده ها نبودم نیستم و نخواهم بود. بدون مکث با سوالی که توی کسری از ثانیه به ذهنم میاد رو می پرسم ، این همه آدم چرا اون فرد باید تو باشی؟چشمش رو به من میدوزه و با کمی مکث جواب میده ، خودم خواستم که اون یه نفر باشم ،بهش خیره میشم و با کنجکاوی میگم: ، چرا؟ نگاهش رو از من میگیره و دوباره به آینه ای که چهرمون رو نشون میده زل میزنه و سکوت میکنه؛ جواب من هم همون سکوتش میشه. اخمی میکنم و به چهرش که توی آینه افتاده نگاه میکنم. بدون مقدمه و با توجه به سوالم میگم ، چرا ساکت شدی؟
جوابم رو بده باز هم چیزی نمیگه دیگه کفری میشم و صدام رو بلندتر میکنم و با اخمی شدید میگم چرا جوابم رو نمیدی؟ آروم زیر لب زمزمه میکنه همین طوری بی دلیل، فقط میخواستم سرگرم بشم. با اینکه اصلا حرفش قانعم نکرده؛ ولی دیگه چیزی نمیگم و بی خیال میشم. چند دقیقه بینمون با سکوت میگذره و سوالی که تازه به ذهنم خطور میکنه رو بلافاصله ازش میپرسم ، خانواده ای داری؟ منظورم اینه که پدر و مادر داری؟اخم هاش توی هم میرن و با کمی این پا و اون پا میگه، نه رو مادرم همون سالی که شما از اینجا رفتین، کشته آروم و زیر لب با صدای که به زور به گوش خودم میرسید با لحنی پشیمان آمیز، در حالی که دستم رو روی دستش میذارم میگم ، متاسفم نمیخواستم ناراحتت کنم.
با کنجکاوی غیر قابل درک سوال بعدیم رو ازش میپرسم ازدواج کردی؟ یا کسی هست که عاشقش باشی؟ مکث بلندی میکنه؛ نگاه ازم میگیره و از کنارم بلند میشه و به طرف صندلی چوبی روبه روی تختم میره و روش میشینه دستی توی موهای خوش حالتش میکنه و میگه ، نه ازدواج نکردم چشمهام رو ریز میکنم و با کنجکاوی که خیلی وقت بود به سراغم نیومده میپرسم ، پس چی؟ کسی رو دوست داری؟ سرش رو پایین میندازه و با شرم میگه ، آره عاشق شدم با ابروهای بالا پریده و چشمهای کنجکاو و خندون میگم ، ببین چه خجالت هم میکشه؛ حالا عاشق کی؟ سریع و سریع و بلافاصله میگه نمی خوام راجع بهش صحبت کنم؛ یعنی به خودم قول دادم تا به وقت مناسبش به کسی نگم…
(بدون سانسور) دانلود رمان پایان رهگذر از رویا