رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان هوادار حوا
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: فاطمه زارعی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 892

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان هوادار حوا از فاطمه زارعی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

درباره دختری نازپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر می کنه و…

خلاصه رمان : هوادار حوا

شب سر میز شام نشسته بودند. زلفا از اتاقش بیرون نمی آمد و مادر گلرخ به او غذا می داد، البته چند قاشق بیشتر نمیخورد و قرص های اشتهای سپهر روی زلفا جواب نمی داد. زامیاد اتفاقات را برای منوچهر و آرزو تعریف کرد. آرزو گفت: 《چه پسر آقایی هست این سپهر…》منوچهر با صدای خسته ای گفت: هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیره.》معلومه که موش نمی گیره، خود سپهر امروز گفت که زلفا رو دوست داره. این جمله را زمانی گفت که زلفا پشت در آشپزخانه بود، پس از مدت ها تصمیم گرفته بود با خانوادهاش شام بخورد.
_چی؟ زلفا نمی خواست باور کند که سپهر دوستش دارد، می خواست سپهر را تا ابد به عنوان یک عموی خوب کنار خودش داشته باشد، می خواست او حامی اش بشود. سپهر برای او اسوه ی مهربانی بود و باور نداشت او برای نفع شخصی دست او را بگیرد. آرزو با خنده گفت: 《بیا دخترم کنار من بشین.》مادر گلرخ پشت سر او وارد آشپزخانه شد و با ذوق گفت:《زلفا خانم خواستن با شما غذا بخورن.》 زلفا با اخم های در هم و لحن پر تحکم گفت: 《زامیاد تو چی گفتی؟》 زامیاد نگاهی به پدر و مادرش کرد و گفت: 《چی گفتم؟》

-گفتی سپهر منو دوست داره؟ -دروغ نگفتم… خودش گفت.. با ناباوری تکانی به سرش داد. -این حرفا دروغه… به سمت اتاقش دوید. آرزو دنبالش می دوید و زلفا دوان دوان به سمت اتاق خواب می رفت. زلفا موبایلش را برداشت و آرزو پشت سرش ایستاد. من باید زنگ بزنم به سپهر، باید زنگ بزنم… زلفا اسم سپهر را لمس کرد و گوشی را روی گوشش گذاشت. زامیاد جلوی در ایستاد. چی می خوای بهش بگی زلفاجان؟ هان؟! چی می خوای بگی؟ _مامان تنهاش بذار. آرزو از اتاق بیرون آمد و زامیاد در را بست…

خلاصه کتاب
درباره دختری نازپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر می کنه و...
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=3596
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پیاما
    9 آذر -622 | 00:00

    هر روز موقع خوندن رمان به گذشته‌ام فکر می‌کنم و حس خوبی بهم دست میده.

  • پاکان
    9 آذر -622 | 00:00

    در دنیای داستان، هرچی میخواهید ممکنه شود و برخلاف واقعیت، احتمال خرابکاری کمتره!

  • پیام
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا رمان‌های پیشنهادی شما مناسب برای کودکان زیر 12 سال هستند؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!