توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان میان لاشه ایستگاه متروکه از رهایش با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
– سلام مهندس الله دار گفت بپرسم کم و کسری نداری؟ نگاه از چهره ی سیه چرده ی مرد گرفت و تنه بالا کشید و ایستاد. – الله دار قرار بود خودش بیاد. – خودش یه خرده ناخوش احوال بود مهندس. کاری اگه هست، به من بگین. – کاری نیس. کاری که تو بخوای بکنی نیس. بهش بگو بهتر که شد یه سر بیاد اینجا. – به روی چشم مهندس. فقط من قبل رفتن این هیمه ها رو بیارم بالا. – نمی خواد. بذارشون همون پایین. – این پایین بمونن نم می گیرن، الو که بگیرن خونه ره دود سَر می گیره مهندس.
می یارم بالا می ذارم رواق سر. مرد جوان سری به علامت موافقت تکان داد و پله ها را بالا رفت. دست به دستگیره ی در چوبی نگذاشته صدای الله یار نگه اش داشت. – راستی مهندس… سر چرخاند و منتظر ماند. الله یار از رو به رویش خم شد، دسته ی هیزم ها را انتهای ایوان چوبی گذاشت، کمر صاف کرد و دست به آن چسباند. – یا علی بن موسی رضا. این کَمِر دیگه کَمِر نمی شه برا من. دیروز نورالله می گفت راه ها بسته شده. راه هم که بسته بشه، خودت که بهتر می دونی مهندس رفتن تا پشت کوه مصیبته.
الآن و با این وضعیت الله دار، می خوام بگم اگه فرمایشت اینه بره پشت کوه و … مرد جوان میان حرف الله یار پرید: – کار دیگه دارم باهاش. “آهان” مرد نشان از خاطر جمعی اش می داد. به سمتِ پله ها که راه افتاد، لبخند صورتِ کبود و خشکیده از سرمایش را به چین انداخت: – پس بهش می گم فردا اول وقت این جا باشه. مرد جوان در چوبی را هل داد و پیش از پا گذاشتن به اتاق، به سمت الله یار سر چرخاند: – عجله ای نیس. الله یار دستی تکان داد، چیزی هم زمزمه کرد که به گوش مرد جوان نرسید…
چه ابزاری میتونه به من کمک کنه که بتونم فایلهای رمان دونلود شده خودم رو سازماندهی کنم؟
واقعا فرقی نمی کنه که پشت کدام صفحه باشی، خوندن یه کتاب همیشه بهترین مهارتی که می تونید یاد بگیریده.
خب، تجربهام میگه که رمان خوندن واقعاً خیلی نفس گیر و جذابه!