رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان من آیه طوفانم
  • ژانر: #عاشقانه #معمایی #پلیسی
  • نویسنده: سمیرا حسن زاده
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1514

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان من آیه طوفانم از سمیرا حسن زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

گاهی باید بکنی و بری… گاهی مرگ رو باید خودت بگردی تا پیدا کنی… گاهی برای خیلی چیزها دیره… حتی واسه مردن… من رفتم… تا تهش رفتم… برای مردن رفتم… ولی نتوستم مرگ رو پیدا کنم… چون حواسم به این نبود که آدم‌ها فقط یک‌بار میمیرن… من یک‌بار مرده بودم… درست همون روز… زیر همون بارون… توی همون فصل تابستون… با یه جمله… من با همون یه جمله مرده بودم… پس این همه سال… دنبال نخود سیاه فرستاده شده بودم… الکی رفته بودم پی مردن… من خود مرگ بودم و خودم نمی‌دونستم… من طوفانم، یه روانی کله خراب… که حتی از مرگ هم نمی‌ترسم… اونقدر این جمله‌ام رو بگو تا منو خوب بشناسی… من طوفانم، یه روانی کله خراب…

خلاصه رمان : من آیه طوفانم

لواسان… پاییز سال نود و پنج … _ قمار زندگی می دونی چه کوفتیِ؟! اشک صورتم را پاک می کنم. طوفان عاصی لگد محکمی به عسلی می زند و فریاد می کشد: _ این که زن اجباریت برات رو بازی نکنه! دستش را تهدید وار تکان می دهد. _ اگه اون کلیپ درست باشه، خونت حلالِ، خودم با دست های خودم گردنت رو می شکونم. بی پناه و درمانده می نالم: _ وقتی همچی واضحه، وقتی همچی مشخصه، چرا نمی خوای واقعیت رو قبول کنی؟!

فریاد می کشد: _ واقعیت یعنی این که اونی که اسمش تو شناسنامه ی منه تنش می خاره. می برم، از بی رحمی اش می برم، از کله شقی اش لبریز می شوم و کاسه ی صبرم به انتهایش می رسد؛ به خاطر همین برای اولین بار به خودم جرات داده و میان اشک ریختن های چشمانم من هم فریاد می کشم: مگه تو نبودی که این زندگی رو قبول نداشتی؟! مگه تو نبودی که منو حتی تو یه وجبیت راه نمی دادی…

خلاصه کتاب
گاهی باید بکنی و بری... گاهی مرگ رو باید خودت بگردی تا پیدا کنی... گاهی برای خیلی چیزها دیره... حتی واسه مردن... من رفتم... تا تهش رفتم... برای مردن رفتم... ولی نتوستم مرگ رو پیدا کنم... چون حواسم به این نبود که آدم‌ها فقط یک‌بار میمیرن... من یک‌بار مرده بودم... درست همون روز... زیر همون بارون... توی همون فصل تابستون... با یه جمله... من با همون یه جمله مرده بودم... پس این همه سال... دنبال نخود سیاه فرستاده شده بودم... الکی رفته بودم پی مردن... من خود مرگ بودم و خودم نمی‌دونستم... من طوفانم، یه روانی کله خراب... که حتی از مرگ هم نمی‌ترسم... اونقدر این جمله‌ام رو بگو تا منو خوب بشناسی... من طوفانم، یه روانی کله خراب...
https://romankhaan.ir/?p=1759
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • اسماعیل
    9 آذر -622 | 00:00

    هر رمان داستان جالب و جذابی داره و کسانی که خوندن رمان رو منتقد می کنند، حتی یک رمان رو امتحان نکرده‌اند.

  • بهرام
    9 آذر -622 | 00:00

    می‌تونید برای من سایتی بگید که بتونم باهاش رمانهای ایرانی رو دانلود کنم؟

  • جواد
    9 آذر -622 | 00:00

    روش درست برای گذراندن یک روز بارانی: یک فنجان چای و یک رمان

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!