رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان منو دریاب
  • ژانر: #عاشقانه #هیجانی
  • نویسنده: فاطمه حاتم آبادی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 700

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان منو دریاب از فاطمه حاتم آبادی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

رمان درباره‌ی دختری 17 ساله به نام طناز است. دختر قصه‌ی ما هم مثل همه‌ی دخترای دیگه، عاشق میشه. اما تو سنی که همه بهش میگن: تو خیلی سنت کمه و اصلا نمیدونی عشق چیه، چه برسه به اینکه بخوای عاشق بشی! اما طناز عاشقه و حتی شاید، عشقش از همه‌ی عشق‌های این شهر واقعی تره! اما این عشق یه تفاوت بزرگ با بقیه عشق‌ها داره و اون هم اینه که…

خلاصه رمان : منو دریاب

با عصبانیت پشت فرمون نشستم و چشمم به ساعت افتاد که هشت رو نشون می داد! دیر شده بود! با سرعت به گل فروشی رفتم و یه دسته گل نسبتا بزرگ و شیک گرفتم و بعد از اون به شیرینی فروشی رفتم و از اونجایی که این شیرینی فروشی همیشه ی خدا شلوغ بود، یک ربعی طول کشید تا ناپلئونی ها رو تحویل گرفتم و بعد به سمت خونه حرکت کردم. به محض ورود به خونه، تلفن خونه به صدا در اومد. شماره ی مامان رو که دیدم جواب دادم: _جانم مامان جان؟ _کجایی پس پسرم؟ موبایلت چرا خاموشه؟!

_موبایلم؟! آها! دیشب از دستم افتاد خورد شد، وقت نکردم یکی دیگه بخرم! الآن حاضر م یشم میام! _باشه، فقط زودتر بیا! “چشمی” گفتم و تلفن رو قطع کردم. خدا امشب رو به خیر کنه! طناز؛ با ببخشیدی جمع رو ترک کردم و وارد اتاقم شدم. هدیه لبخند زنان گفت: _دیدی اومد، دیدی بیخودی نگران بودی؟! کلافه موبایلم رو از روی میز چنگ زدم و با صدایی که از روی بغض و عصبانیت دورگه شده بود، گفتم: _نیومد، هدیه نیومد! اون انگار بیشتر از من جا خورد که با چشم هایی گرد شده گفت: _غلط کرد که نیومد!

مگه الکیه تو رو اینجا منتظر بزاره و بعد نیاد!؟ شماره ی لعنتیش رو برای هزارمین بار گرفتم اما بازم خاموش بود! گوشیم رو به سمت آینه پرت کردم که هم آینه خورد شد و هم گوشیم. هدیه هین بلندی کشید و گفت: _چیکار می کنی دختره ی احمق؟! به درک که نیومد! براچی اینجوری می کنی؟! یهو در باز شد و قامت امین تو در نمایان شد. اول نگاهی به آینه ی خورد شده و بعد نگاهی به من و هدیه انداخت و دوباره نگاهش رو به تکه خورده های آینه روی زمین دوخت! هدیه سریع به خودش اومد و گفت: _سلام، حال شما خوبه…

خلاصه کتاب
رمان درباره‌ی دختری 17 ساله به نام طناز است. دختر قصه‌ی ما هم مثل همه‌ی دخترای دیگه، عاشق میشه. اما تو سنی که همه بهش میگن: تو خیلی سنت کمه و اصلا نمیدونی عشق چیه، چه برسه به اینکه بخوای عاشق بشی! اما طناز عاشقه و حتی شاید، عشقش از همه‌ی عشق‌های این شهر واقعی تره! اما این عشق یه تفاوت بزرگ با بقیه عشق‌ها داره و اون هم اینه که...
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=4205
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • اکبر
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من برای خوندن رمان مدت زمان زیادی نیاز دارم اما این رمان به خاطر حجم کوچکش، برای من عالی بود!

  • پاکان
    9 آذر -622 | 00:00

    من باید بگم که رمان خوندن واقعاً حس خوبی بهم میده.

  • بزرگمهر
    9 آذر -622 | 00:00

    احساس میکنم که اون مرد در داستان این کتاب، من هستم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!