رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان قربانی بس است
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • نویسنده: شادی جمالیان و فاطمه ناظریان
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 766

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان قربانی بس است از شادی جمالیان و فاطمه ناظریان با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

می گویند مرگ درمان ندارد، اما مرده متحرک تکلیفش چیست؟ کسی برایش نسخه ای نپیچیده است. مرگ نصفه نیمه ای است که نه هستی و نه نیستی! تمامش درد است، دردی که درمان ندارد و ذهنی پر از افکار پریشان، من و افکار من و امثال مرا چونان در تنگنا گذاشته که هنوز جای جای بدنم از گرمای دست های او می سوزد…

خلاصه رمان : قربانی بس است

شهریور آن سال آمد و رفت و من امتحاناتی که یک بار افتاده بودم، را نتوانستم حتی با کمترین نمره، پشت سر بگذارم و تمام توجهاتی که حالا نمی خواستمشان، روی سرم هوار شدند. مهر ماه شد و این بار، تمام تلاشم را کردم تا در مدرسه بمانم و در هر چه کلاس فوق العاده بود، شرکت کردم تا کسی اسم کارگاه خیاطی را جلوی من نتواند ببرد. حسام پی مرا می گرفت و سه بار به دامش افتادم؛ مجبور شدم به خواسته اش تن بدهم و فقط روز را شب کنم تا بتوانم به گوشه اتاقم پناه ببرم.

و دو ساعتی از شبانه روز را چشم برهم بگذارم. بابا از دست ماهان خسته شده بود و از نق زدن های بچه چند ماهه اش به فغان آمده بود. سنی که از او گذشته بود نمی گذاشت حوصله کافی برای کودکی که مادرش باید آرامش می کرد داشته باشد و من شدم آماج حرف ها و نصیحت های بی پایانش. روز آخری که از کارگاه خودم را به بیرون پرت کردم، روزی بود که به خودم قول دادم هرگز دیگر پا به آن خراب شده نگذارم، حتی اگر نیاز بود خودم را توی دریا بیندازم هم دیگر هیچ برایم مهم نبود.

منی که دریا را مأمن آرامشم می دانستم. منی که حرف ها داشتم برای شایسته کنار همین دریا، دیگر با بهترین دوستم هم حرفی نداشتم. – افرا؟ مویش را سوزانده بودند؟ – افرا با توام وایسا. نگاهی وحشت زده به در کارگاه کردم که از این سمت خیابان، درش به خوبی مشخص بود و حاضر بودم قسم بخورم پرده اتاق حسام را دیدم که لحظه ای تکان خورد. دست شایسته را گرفتم و کشیدم تا چهار راه را رد کنیم و از آنجا فقط دور شویم. آرام صدایم می زد اما دستش را از میان انگشتان قفل شده ام…

خلاصه کتاب
می گویند مرگ درمان ندارد، اما مرده متحرک تکلیفش چیست؟ کسی برایش نسخه ای نپیچیده است. مرگ نصفه نیمه ای است که نه هستی و نه نیستی! تمامش درد است، دردی که درمان ندارد و ذهنی پر از افکار پریشان، من و افکار من و امثال مرا چونان در تنگنا گذاشته که هنوز جای جای بدنم از گرمای دست های او می سوزد...
خرید کتاب
تماس بگیرید
https://romankhaan.ir/?p=3998
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بارانی
    9 آذر -622 | 00:00

    همواره از خوندن رمان لذت میبرم و گاهی احساس میکنم مثل یکی از شخصیت‌ها در دنیای داستان زندگی می‌کنم، خیلی خوبه!

  • پریچهر
    9 آذر -622 | 00:00

    هر روز موقع خوندن رمان به گذشته‌ام فکر می‌کنم و حس خوبی بهم دست میده.

  • بهمنه
    9 آذر -622 | 00:00

    حتماً باید به دوستام بگم که این صفحه یک رمان به کاربرانش ارائه میدهو و انتخاب کردن تجربه خوبی بود.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!