توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان عروس خون با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با جمله ی اخری که خان گفت هراسون سرمو بلند کردم و به بابا نگاه کردم… _شیرعلی دخترتو به عنوان کنیز برای پسرم میبرم و از جون پسرت می گذرم… با شنیدن این حرفش زنگ خطر توی گوشام به صدا در اومد..برای پسرش!
خلاصه رمان : عروس خون
با ورود دوبارم به باغ با جمعیت عظیمی رو به رو شدم دیگه جای خالی نبود تموم صندلیا پر شده بود الما و شوهرشم اومده بودن سرجاشون نشسته بودن چند نفری هم وسط درحال رقص و پایکوبی بودن.. حتی از عروسی اردوان و سوگل هم شلوغتر بود! نفسمو پر صدا بیرون دادم با غرور شروع به قدم برداشتن کردن… حین عبور از بین میزا متوجه ی نگاهایی که به سمتم کشیده میشد میشدم… بلاخره به میز خان رسیدم روی صندلیم نشستم که مهین تاج گفت: _چقدر دیرکردی دخترم.
قضیه ی دخترارو براش تعریف که مهین تاج بانو شنیدن حرفام ابروهاش بالا رفت گفت: _واقعا دایی الما دوتا دختر داره؟ چرا تا الان نشنیده بودم
مریمم چیزی بهم نگفته بود. خان که معلوم بود حرفامونو شنیده با صدایی اروم گفت: _بس کن خانم با مردم چیکار داری.. مهین تاج بانو ابرویی تو هم کشید گفت: _واه خان مگه چی گفتم… بعد با حالت قهر وسط باغ خیره شد. از این حالتش خنده اومد روی لبم با دیدن الما که داشت از دور بال بال میزد که برم پیشش چشمام گرد شد..
انگار نه انگار امشب عروسیشه و باید با وقار و اروم باشه… دوباره از جام بلند شدم به سمتش رفتم… بین راه خدمتکاری سینی شربتی جلوم گرفت از اونجایی که خیلی تشنه بودم یه لیوان برداشتم و به سمت الما رفتم… وقتی کنارشون رسیدم دوباره سلام بلند بالایی کردم گفتم: _وایی دختر اروم بگیر مثلا عروسیا الما همون جور که دستش دور بازوی مسعود گره خورده بود گفت: _بابا آیسن خسته شدم دوست دارم بیام وسط برقصم. _خوب چرا نمی رقصی؟! به مسعود اشاره کرد گفت: _اقا میگه زوده…
عزیزم، حتماً این کتاب رو بخون، حرف نداره! من تا حالا هیچ کتابی انقدر خوب نخونده بودم.
من باید بگم که رمان خوندن واقعاً حس خوبی بهم میده.
چطور میتوانم مطمئن شوم که فایل رمانی که دانلود میکنم ویروس ندارد؟