توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان طبع داغ با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با افتادن ندا بغلم روی مبل رومو سمتش کردم. _مجبوری آخه؟ خودشو با دست باد زد و گفت: _نمیدونی چه کیفی میده آخه… این هیراد بیشوعور باز وسط رقص منو ول کرد رفت با این عنترای آویزون… سری از تاسف براش تکون دادم…
خلاصه رمان : طبع داغ
صدای نزدیک شدن قدم های فردی رو از پشت سر زنی که هنوز بهش می گفتم مامان شنیدم و نگاهم به بابا افتاد. بابا با دیدن من ماتش برد و از سرعت قدم هاش کاست… مهوش بس نکرد و با بی رحمی ادامه داد _اما دست خدا با من بود! سر زا رفت و از دستش راحت شدم. تونستم به عشقم بهرام برسم اما به چه قیمت؟ به سمتم براق شد و همون طور که قدم به قدم نزدیکم می شد و از خونه خارج می شد غرید _ به قیمت بزرگ کردن توی هر جایی! بهرام شرط گذاشت که به شرط خوب بزرگ کردن تو باهام ازدواج می کنه.
با چشم های اشکی نگاهش کردم و گفتم _چرا… چرا این همه سال هیچی به من نگفتین؟ چرا نگفتین مادرم نیستین؟ چرا این همه عذابم دادین؟ یادم نمیره برای ازواج با رامین چقدر شکنجه ام کردین! پوزخندی زد _از خداتم باشه! خواهر زاده من از سر توی هرزه هم زیاده! چیه نکنه هنوزم اون امیر علی بی همه چیزو به رامین ترجیح میدی هان؟ به جهنم! رامین دیگه روی توی تفاله تف هم نمی اندازه! قلبم شکست و با هق هق روی زمین فرو ریختم. قلبم از این همه شوک پشت سر هم درد می کرد و عطش نکوبیدن داشت…
کاش می شد دیگه قلبم نتپه و من بمیرم. از این همه غصه و درد راحت بشم… کاش از دست مهوش و خواهرش پریوش راحت بشم… کاش از دست رامین عوضی راحت بشم… کاش رهام دست از سرم برداره… کاش عشق امیر علی از سرم بپره و آسوده خاطر سر روی خاک بذارم… صورتم رو با دست هام پوشوندم و همون طور که وسط کوچه نشسته بودم زجه زدم. صدای قدم های کسی رو شنیدم و بعد از اون صدای بابا بود که گفت _چی می خوای اومدی این جا؟ سر بلند کردم و از پشت هاله ای از اشک نظاره گرش شدم…
حتماً باید به دوستام بگم که این صفحه یک رمان به کاربرانش ارائه میدهو و انتخاب کردن تجربه خوبی بود.
سلام، آیا رمانهایی نیز برای خواندن روی تلفن همراه وجود دارند؟
با خواندن یک کتاب، فضای دنیایی ویژهای نرمالی مییابیم که بهتر است هر چه زودتر به آن بپردازیم.