توضیحات
ونوس با شوهرش علی به بنبست رسیده و توانایی مراجعه به دادگاه و طلاق گرفتن ندارد. علی نه تنها سر کار نمیرود، بلکه اجازه نمیدهد ونوس هم کار کند. ماههاست که در خانه نشسته و با اخلاق بدش، زندگی را برای ونوس سخت کرده است. یک شب، ونوس به مهمانی یکی از دوستانش میرود تا شغلی برای شوهرش پیدا کند. اما بدقولی یکی از دوستانش باعث میشود که دیروقت و پیاده به خانه برگردد. در راه، توسط چند زن دزدیده میشود و وقتی به هوش میآید، متوجه میشود که در کشور دیگری است. مردی که او را “رئیس” صدا میزنند، به ونوس میگوید که او بیست و هشتمین نامزد رئیس است…
(بدون سانسور) دانلود رمان شراب از راحیل مسیح
چکیده رمان شراب اثر راحیل مسیح :
چشم های خسته اش را ماساژ میدهد و لیوان را روی میز می گذارد. کار دارم…. بخون…. از هر جا که دوست داری بخون فقط بخونکتاب را میبندم و روی میز کنار دستم می گذارم با این حالت نصفه شب داری کار می کنی؟ پوزخند میزند و لپتاپش را باز می کند. – از کی نگران حال من شدی؟ عکساتو دیدم… خیلی خوب شده می خواهد حرف را عوض کند دوباره کتاب را بر می دارم و از وسط باز می کنم حالا که می خواهد بخوانم و برایش مهم نیست از کجا شروع کرده ام پس فقط میخوانم شاید کمکی کرده باشم هیچ چیز گذشته ناراحتشان نمی کرد لیدیا خودش از موضوع هایی حرف میزد که خواهرها به هیچ قیمتی حاضر نبودند در مورد آنها صحبت کنند.صدای بشکن زدنش می آید و می گوید صبر کن…نگاهش میکنم خیره به لپتاپ هیجان زده دیده می شود.
گفتی موضوعی که خواهرا به هیچ قیمتی حاضر نبودند دربارش زر زر کنن؟ آره…. این طوری نوشته….. دوباره بشکنی میزند و لب پایینش را گاز میگیرد. به سرعت برق چیزی تایپ میکند و منتظر به صفحه لپتاپ خیره می شود. شماره بیست و هشت اگر چیزی که گفتی باعث بشه من تو توی خواب هم این رقابت برنده بشم کاری برات می کنم که نبینی کنجکاو شده ام. رقابت؟ رقابت چی؟نیم نگاهی به من می اندازد و دوباره به لپتاپ خیره می شود. این آخرین کار بزرگم قبل از عمل جراحیه…. بعدش ممکنه دیگه نتونم هیچ کاری بکنم برام حکم آبرو داره ولی لعنتی هیچ جوری هک نمیشه این ب…. کلافه تکیه میدهد فکر کنم موفق نشد با این حال هنوز به صفحه لپتاپ خیره است با نوک انگشت شقیقه هایش را ماساژ می دهد و از درد چشم هایش را جمع می کند.
عینک منو بده. عینک دلبرش درست روی میز جلوی من است. کاش می توانستم بگویم این عینک را نزن نمی خواهم به خودم بیایم و ببینم عاشقت شده ام. عینک را بر میدارم و به سمتش میروم از درد در خودش جمع می شود و دستهایش را میان موهایش فرو می برد. لحظه ای چشمم به صفحه لپتاپ می افتد. چند پنجره که داخلش پر از الگوریتم های عجیب و غریب است میبینم که سر در نمی آورم مسیح دوباره قوطی قرصها را بر میدارد بی اختیار دستم را روی دستش می گذارم.نخور…. همین الان خوردی… به جاش یه کم استراحت کن نگاهش روی دست من قفل میشود سریع دستم را می کشم دراز بکش… چند دقیقه چشماتم ببند منم برات کتاب می خونم شاید خوابت برد.
(بدون سانسور) دانلود رمان جدید شراب pdf راحیل مسیح