توضیحات
داستان “شاه بیت” درباره دختری به نام غزل است که در یک خانواده پرجمعیت و سنتی زندگی میکند. خانوادهای که پر از حس خوب و حمایت است. غزل روانشناسی خوانده، اما مدتهاست که در زندگی با همسرش به مشکل خورده است. او سعی میکند این مشکل را بدون اطلاع خانوادهاش حل کند تا زندگی مشترکش آسیب نبیند، اما تمام تلاشهایش یکطرفه است. از طرف دیگر، غزل چندین بار همسایه روبروی خانهشان را میبیند که در حال کتک زدن همسرش است و این موضوع برایش سوءتفاهمی ایجاد میکند. این سوءتفاهم نهایتاً با طلاق غزل و آشنایی او با برادر آن فرد، مسیر زندگی غزل را تغییر میدهد…
(بدون سانسور) دانلود رمان جدید بنام شاه بیت اثری از عادل حسینی

چکیده رمان شاه بیت اثر عادل حسینی :
اما چه حیف که این جمع پنج نفره است و از آن مهم تر هر پنج نفر تمایل دارند که این دیدار به نتیجه گیری برسد و تکراری نداشته باشد. آقاجون همان آقاجونی میشود که برای تنبیه نشدنم به سمتم دست دراز میکرد همانی که خودش را دریغ نداشت کاشکی همه ی حقای دنیا برای من بود تا همه رو یه جا می دادم به تو ته تغاری مظلوم من دوست ندارم صفت مظلوم به موصوف دلچسبی مثل ته تغاری بچسبد اما میتوانم آنقدر منطقی باشم که دوست نداشتنی های دنیای خودم را به آقاجون تحمیل نکنم. آقاجون که بلند میشود مامان هم همراهی اش میکند. آن هم در حالی که آخرین جمله ی آقاجون توانسته چشمان آماده ی مامان را تر کند چشمانی که این روزها خشک بودنش را کمتر میبینم.
ماهور با تأخیر و در اوج نارضایتی ای علنی بلند می شود. چاره ای جز همراهی ندارد هر چند وقتی که از کنارم می گذرد همچنان نگاهم نمیکند و قهر است. شدیدترین تمایل این روزهای من تنها شدن است و عجیب اینکه هر چقدر بیشتر تنها میمانم حس راضی شدن از تنهایی کمتر در من ایجاد میشود. اما تنهایی ای که فیت تمایلات من بود آن خلوتی بود که آن را با دیگری شریک نشده باشم خودم خواسته بودم که با آقا ایرج تنها بمانم و خودم از آن ناراضی بودم غزلی بودم که خواسته و ناخواسته اش برای خودش هم مشخص نبود. یک بی ثباتی شخصیتی که باید مرا شرمنده ی خودم می کرد اما من برای شرمنده شدن هم به اندازه ی جواب دادن به ماهور و نوا دلیلی نمیدیدم.
دلم میخواست الان یک ماه قبل بود و من هنوز بزرگترین افتخار زندگیم عروس روانشناسم بود و زندگی گل و بلبل فرهان بود. آقا ایرج مثل یک سردار شکسته خورده و مغلوب شروع میکند در جوابش لبخند میزنم با یک تفاوت جزئی nan تفاهم داریم. منم دلم میخواست زمان به عقب بر می گشت. اما نه یک ماه قبل… شاید به ماهها قبل و حتی سالها قبل آن وقت شاید انتخابم نه فرهان بود نه روانشناس شدن. زندگی ما هیچ وقت اون گل و بلبل ذهن شما نبوده. فقط شما و بقیه اون چیزی رو میدید که ما میخواستیم؛ یعنی همون روی به قول شما گل و بلبل رو.طوری نگاهم میکند که من حس میکنم هر لحظه ناامیدتر از قبل میشود این مرد در این لحظه قابل ترحم است اما نه برای غزلی که حس دلسوزاندن برای خودش را هم ندارد …
(بدون سانسور) دانلود رمان شاه بیت pdf عادل حسینی