رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان زاده نور
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • نویسنده: الهه آتش
  • ویراستار: رمان خوان

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان زاده نور از الهه آتش با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

پدر خورشید ، کارگر کارخونه امیرعلی کیان آراست . اما طی یک حادثه ای ضرر چند میلیاردی به کارخونه می زنه. امیرعلی ادعای خسارت می کنه ، پدر خورشید قادر به پرداخت نیست و امیرعلی که مرد 33 ساله و متاهلی هست، شرط می زاره، پدر خورشید باید خسارت و پرداخت کنه و در صورت قادر نبودن در پرداخت خسارت ، یا باید به زندان بره و یا دختر 20 سالش و به عقدش در بیاره…

خلاصه رمان : زاده نور

امیرعلی از جلوی ویترین مغازه ای رد شد که با گوشه چشم مانتویی نظرش را جلب کرد… توقف کرد و دو سه قدمی عقب گرد کرد و با دقت بیشتری به مانتو تن مانکن نگاه کرد… نگاهی به خورشید که جلو جلو داشت می رفت انداخت و صدایش زد. -خورشید. خورشید بی حرف ایستاد و برگشت و نگاهش کرد. -بیا این و ببین چطوره… همون رنگ مانتو قبلیه اس که دوستش داشتی… بنفشه. -اون بادمجونی بود. -من نمی دونم بادمجونی چه فرقی با بنفش داره که انقدر روش تاکید می کنی، هر جفتش یه رنگه… حالا بیا این و ببین.

خورشید با فاصله اما شانه به شانه او ایستاد و به تنها مانتو بادمجانی درون ویترین نگاه کرد و آه کشید… این مانتو کجا آن یکی کجا… نه اینکه این مانتو زشت باشد… نه، این مانتو هم زیبا بود اما مانتوی قبلی چیز دیگری بود. -می خوای بری داخل بپوشیش ؟… نسبتا شبیه همونه. دلش نمی خواست داخل برود و تن بزند… اما زشت بود حالا که امیرعلی بی منت و حرفی، او را بیرون آورده بود، برایش طاقچه بالا بگذارد و بگوید نمی پوشدش… سرش را ارام تکان داد. -باشه.

داخل رفتند و امیرعلی مانتو را درخواست کرد و خورشید خودش بی نگفت سمت اطاق پرو رفت و داخل شد تا امیرعلی مانتو را برایش بیاورد… مانتو اش را در آورد و به دسته روی دیوار اویزان کرد. -خورشید ؟ لای در را کمی باز کرد و از میان همان در به امیرعلی نگاه کرد. -بله؟ امیرعلی تمام دکمه های جلو مانتو را باز کرد و به دست خورشید داد. -بیا… بپوشش. مانتو را گرفت و در اطاق پرو را بست و مانتو را پوشید. در تنش قشنگ بود… جلوی لباس نقوش منظم و متقارن سنتی تا کمرش کار شده بود…

خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=3109
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • باران
    9 آذر -622 | 00:00

    می‌توانم فایل رمانی را به دو بخش تقسیم کنم تا بهتر بتوانم آن را خواند؟

  • انیا
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا می‌تونم از یه سایت برای دانلود رمان استفاده کنم که خارج از کشور باشه؟

  • بهاره
    9 آذر -622 | 00:00

    هر روز موقع خوندن رمان به گذشته‌ام فکر می‌کنم و حس خوبی بهم دست میده.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!