رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان رمز دلت
  • ژانر: #عاشقانه #انتقامی #معمایی
  • نویسنده: آیسان صادقی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 423

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان رمز دلت از آیسان صادقی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

الیا دختری هست که پدرش در طی یک اتفاقی به قتل می رسه. الیا برای گرفتن حق پدرش وارد جنگ فراز و نشیبی می‌ شود که در این راه وارد زندگی پسری می‌ شود تا تقاص گناهی را بگیرد؛ ولی ماجرا با آنچه که او می‌ دانست فرق داشت…

خلاصه رمان : رمز دلت

از صبح ده بار به الیا زنگ زده بودم ولی به هیچ کدام از تماس هایم پاسخ نداده بود. نگرانی مانند موریانه به جانم افتاده بود. روی مبل های راحتی کرمی رنگ پذیرایی نشسته گوش ی را روی میز عسلی قهوه ای روبه رویم پرت کردم. دستم را روی سرم گذاشتم و انگشتانم لا به لی موهایم گم شد، دلم آرام نمی گرفت. بار دیگر تلفنم را برداشتم و به او زنگ زدم؛ اما هر چه قدر منتظر ماندم جواب نداد. با اخم های در هم تنیده از روی مبل بلند شده و از خانه خارج شدم و سوار ماشین شدم.

پایم را روی پدال گاز فشردم و در ذهنم نگرانی برای الیا موج می زد . با عصبانیت و نگرانی همراه با سرعتی سرسام آور راندم و نفهمیدم چه موقع خود را جلوی درب خانه اش یافتم. سریع از ماشین پیدا شد و سمت در رفت و زنگ آیفون را زدم. خدمتکار در را برایم باز کرد و بعد از وارد شدن به خانه صدای الیا و پسری به گوشم خورد. عصبانیتم شعله ور تر شد و با حرص و خشم جلوتر رفتم. الیارا دیدم که در آغوش پسریست، با صدای بلند و ناباور اسم الیا را داد زدم که ترسیده از بغل پسر خارج شد.

با تعجبی که از چشم هایش هویدا بود مرا نگریست. به سمتش رفتم و یکی از بازوهایش در چنگم گرفتم و با داد گفتم: -داشتی چی کار می کردی ها؟ الیا با چشم های درشت شده اش خیره ام شده و با صدای آرومی گفت: -امیر چرا داد می زنی؟ این همون پسر داییم هست. با حرص تشر زدم: -برای این که پسر دا یت هست، باید بچسبی بهش؟! الیا با صدای تحلیل رفته ای گفت: -امیر تو رو خدا آروم باش، من که کاری نکردم می خواست بره داشتیم خداحافظی می کردیم. از عصبانیت منفجر می شدم…

خلاصه کتاب
الیا دختری هست که پدرش در طی یک اتفاقی به قتل می رسه. الیا برای گرفتن حق پدرش وارد جنگ فراز و نشیبی می‌ شود که در این راه وارد زندگی پسری می‌ شود تا تقاص گناهی را بگیرد؛ ولی ماجرا با آنچه که او می‌ دانست فرق داشت...
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=3659
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • انیسا
    9 آذر -622 | 00:00

    با خوندن این رمان بهتر می‌تونم از ذهنم فرار کنم.

  • اشکان
    9 آذر -622 | 00:00

    البته که خوندن رمان بازگشتی به زندگی عادی نیست، اما خلاصه‌ای از واقعیت های زندگی چندان دور نیستن، نه؟

  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا می‌تونم از یه سایت برای دانلود رمان استفاده کنم که خارج از کشور باشه؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!