توضیحات
ماریکو، دختری هفدهساله، برای نفوذ به قبیله سیاهجامگان و برقراری عدالت در حق کسانی که قصد کشتنش را داشتند، هفتهها نقش یک پسر را بازی کرد. او هرگز انتظار نداشت که در میان آن جنگجویان جایگاهی خاص پیدا کند و حتی کمتر از آن، عاشق شود. با استقرار ماریکو در قصر و تلاشهای روزانهاش برای دوست پیدا کردن و اقدامهای شبانهاش برای نجات اوکامی، رازهای دربار کمکم برایش فاش میشوند. ماریکو و اوکامی از هیچ اقدامی برای جبران اشتباهات گذشته و بازگرداندن شکوه سابق پادشاهی که در آشوب جنگ از میان رفته، فروگذار نمیکنند.
(بدون سانسور) دانلود رمان دود در خورشید از رنی عهدیه
چکیده رمان دود در خورشید اثر رنی عهدیه :
در حالی که قیافه اش را در هم میکشید کنار نهر روی دو پا نشست و با تکه چوبی روی خاک تصاویری کشید امپراتوری وا از جزایری متصل به همدیگر تشکیل شده بود در اساطیر گفته میشد که شمشیری جادویی به دل دریا فرو رفته و آتش و خاک را از عمق آن بیرون کشیده بود و جزایر امپراتوری در محل برخورد شمشیر از آب سر برآورده بودند. تسونئوکی دور بزرگترین جزیره خط کشید. سپس چهار گوشه ی آن را علامت هایی گذاشت. چهار علامت را به همدیگر وصل و صلیبی رسم کرد و سپس به سمت هاروکی برگشت. باید این خبر رو پخش کنیم که قصد مقابله با خاندان میناموتو رو داریم. رن خرناسی کشید و چطور چنین کاری کنیم؟ کلاغ بفرستیم یا سار؟ شاید هم بهتر باشه افعی دریایی بفرستیم؟
تسونئوکی با همان لحن رن پاسخ داد: «نه، تو فکر این بودم که از درنای طلایی روح از دست رفته ی تو استفاده کنیم به سوارها بگو از تیرکمان و کاغذ تنه ی درخت شاه توت استفاده کنن رن دوباره سرخوشانه خندید خودم میتونم نامه ها رو بنویسم. بعد هم با نشان مسخره ای که از ترکیب کردن نماد خاندان تاکدا و آسانو ساختین اونها رو مهروموم میکنیم این جوری هیچ کس نمی فهمه کی نامه ها رو فرستاده همه بیاین در این جنگل نفرین شده به ما خیانت کارها ملحق بشین! شانه بالا انداخت. فقط امیدوارم در مسیر اومدن به اینجا کشته نشین برادر دیگه زیادی جوگیر شدی.
یوریشیگه خنده اش را سرکوب کرد. رن غرغر کرد من برادر تو نیستم پسرجون هاروکی نگاهش را برگرداند تا خنده اش را مخفی کند اما تسونئوکی با صدای بلند زیر خنده زد. گفت رن به نفعته که دندون هات رو به همدیگه فشار بدی. رن به سمت آنها برگشت و برق شک و تردید در چشمانش درخشید. واسه چی؟ واسه اینکه وقتی با مشت زدمت دندونهات توی حلقت نریزه تسونئوکی همزمان با گفتن این جمله سنگی کوچک را به سمت بازوی رن پرتاب کرد. رن در تلاش برای فرار کردن از سنگ با سر درون کناره ی گل آلود نهر افتاد نوار دور بازویش به زمین گیر کرد و باعث شد دوباره سکندری بخورد.
(بدون سانسور) دانلود رمان دود در خورشید pdf رنی عهدیه